رضایی نسب, زهرا, رودگر, قنبر علی. (1396). جغرافیای حافظ ابرو و تقویم البلدان ابوالفدا: بررسی تطبیقی. تاریخ و تمدن اسلامی, 13(2(پیاپی 26 پاییز و زمستان 1396)), 61-92.
زهرا رضایی نسب; قنبر علی رودگر. "جغرافیای حافظ ابرو و تقویم البلدان ابوالفدا: بررسی تطبیقی". تاریخ و تمدن اسلامی, 13, 2(پیاپی 26 پاییز و زمستان 1396), 1396, 61-92.
رضایی نسب, زهرا, رودگر, قنبر علی. (1396). 'جغرافیای حافظ ابرو و تقویم البلدان ابوالفدا: بررسی تطبیقی', تاریخ و تمدن اسلامی, 13(2(پیاپی 26 پاییز و زمستان 1396)), pp. 61-92.
رضایی نسب, زهرا, رودگر, قنبر علی. جغرافیای حافظ ابرو و تقویم البلدان ابوالفدا: بررسی تطبیقی. تاریخ و تمدن اسلامی, 1396; 13(2(پیاپی 26 پاییز و زمستان 1396)): 61-92.
جغرافیای حافظ ابرو و تقویم البلدان ابوالفدا: بررسی تطبیقی
جغرافیای حافظ ابرو، تألیف حافظ ابرو (د. 833ﮬ)، مهمترین اثر جغرافیایی عهد تیموری به زبان فارسی است. ازآنجاکه آثار جغرافیایی نوشتهشده در دورههای متأخر غالبا وامدار آثار پیشیناند، جای طرح این پرسش هست که گزارشهای جغرافیای حافظ ابرو تا چه اندازه از خود او است. برای تشخیص اصالت مطالب این اثر، دادههای جغرافیاییِ آن با منابع سالها و سدههای پیشین مورد مطالعه تطبیقی قرار گرفت و در نتیجه مشخص شد تقویم البلدان، تألیف ابوالفدا (د. 732 ﮬ)، یکی از مهمترین منابع حافظ ابرو بوده و سهم درخور توجهی در شکلگیری اثر جغرافیایی او داشته و افزودههای حافظ ابرو بر منقولات خود از تقویم البلدان، بااینکه جای جای حاوی اشارات مهم و مشعر بر روزگار اوست، به لحاظ کمّی چندان درخور توجه نیست.
Hafiz Abru’s Geography and Taqwim al-Buldan: A Comparative Survey
نویسندگان [English]
zahra rezaeenasab؛ qanbarali roodgar
چکیده [English]
Hafiz Abru’s geography by Hafiz Abru(d.833 h.) is the most important geographical work in Persian language from Timurid’s era. Since the geographic works, that have been written in later periods, are often lent to past works, it is a question of how far the geographic reports of Hafiz Abru are for himself. To determine the authenticity of the content of the work, its geographical information was compared with the past centuries sources and as a result it was demonstrated that Taqwim al-Buldan byAbu al-Fida (d. 732 h.) had been one of the most important sources for Hafiz Abru’s work and what he added to Abu al-Fida work, although containing some important indications of his own time, is not remarkable in quantity.
جغرافیای حافظ ابرو، تألیف حافظ ابرو (د. 833ﮬ)، مهمترین اثر جغرافیایی عهد تیموری به زبان فارسی است. ازآنجاکه آثار جغرافیایی نوشتهشده در دورههای متأخر غالبا وامدار آثار پیشیناند، جای طرح این پرسش هست که گزارشهای جغرافیای حافظ ابرو تا چه اندازه از خود او است. برای تشخیص اصالت مطالب این اثر، دادههای جغرافیاییِ آن با منابع سالها و سدههای پیشین مورد مطالعه تطبیقی قرار گرفت و در نتیجه مشخص شد تقویم البلدان، تألیف ابوالفدا (د. 732 ﮬ)، یکی از مهمترین منابع حافظ ابرو بوده و سهم درخور توجهی در شکلگیری اثر جغرافیایی او داشته و افزودههای حافظ ابرو بر منقولات خود از تقویم البلدان، بااینکه جای جای حاوی اشارات مهم و مشعر بر روزگار اوست، به لحاظ کمّی چندان درخور توجه نیست.
کلیدواژهها: حافظ ابرو، جغرافیای حافظ ابرو، تقویم البلدان، جغرافیانگاری مسلمانان.
مقدمه
نوشتههای جغرافیایی مسلمانان، از سده چهارم به بعد، خاصه پس از فترت دوره مغول، غالبا بر آثار جغرافیایی همعصر و تألیفات پیشینیان اتکا دارد. شیوه کلی نگارش در این آثار، خاصه در دورههای متأخرتر، تقریبا یکسان، و عموما حاوی کیهاننگاری، یعنی وصف جغرافیای طبیعی و شرح دریاها، خلیجها، دریاچهها، رودها و کوهها و سپس وصف شهرها و مناطق مختلف ربع مسکون بوده است؛ از جمله این آثار که مهمترین اثر جغرافیاییِ دوره تیموری نیز بهشمار میآید، جغرافیای حافظ ابرو (د. 833ﮬ) است.
جغرافیای حافظ ابرو شامل دو «مجلد» است: مجلد اول، صرف نظر از دیباچه و نیز گفتاری کوتاه درباره تاریخ،[4] با کلیاتی از جغرافیای طبیعی شامل وصف دریاها، دریاچهها، رودها، کوهها آغاز شده[5] و سپس به وصف سرزمینها با اولویتبخشیدن به دیار عرب، به سبب وجود مکه در آنجا،[6] و پس از آن وصف سرزمینها از غرب به شرق پرداخته شده است.[7] بخش پایانی این مجلد به تفصیل به تاریخ فارس و کرمان (از آغاز دوره اسلامی تا زمان مؤلف) اختصاص دارد.[8] مجلد دوم در دو بخش تنظیم شده: بخش نخست مختص وصف جغرافیای خراسان از جمله هرات، قهستان، نیشابور، مرو، بلخ، بیهق، طالقان، فاریاب، سرخس، طوس، مشهد، ابیورد، نسا و جوین و توابع آنهاست، و بخش دوم به تاریخ خراسان از آغاز دوره اسلامی تا حوادث سال 823ھ اختصاص یافته است. [9]
منابع حافظ ابرو
حافظ ابرو در مقدمه کتاب، فقط از این آثار بهعنوان منابع خود، نام برده است:
اما با مطالعه دقیق جغرافیای حافظ ابرو، به منابعی بیش از آنچه در مقدمه آمده، برمیخوریم، مانند صورة الارضِ ابن حوقل (د. 367ﮬ)،[11]المسالک الممالک، معروف به کتاب عزیزی، تألیف عزیزی مُهلّبی (د. 380ﮬ)،[12] نزهة المشتاق فی اختراق الآفاق، اثر ادریسی (د. 560 ﮬ)،[13]معجم البلدان،[14] و المشترک وضعا و المفترق صُقعا،[15] هر دو تألیف یاقوت حموی (د. 626 ﮬ).
برای شناخت منابع حافظ ابرو و میزان اقتباس از آنها، باید متن جغرافیای او را با همه منابع مذکور در این کتاب مقابله کرد تا دادههای اختصاصی وی از بخشهای اقتباسشده متمایز گردد و بدین طریق اصالت و ارزش کتاب جغرافیای حافظ ابرو مشخص شود.
قانون البلدان
چنانکه گذشت یکی از منابعی که حافظ ابرو در مقدمه کتاب خود از آن بیاشاره به نام نویسندهاش، یاد کرده، قانون البلدان است.[16] چنین عنوانی برای ما ناشناخته است. از این رو میتوان احتمال داد که حافظ ابرو در نوشتن نام کتاب دچار سهو شده باشد. برای ارزیابی چنین احتمالی باید کتابهایی را که عنوان آنها به «قانون البلدان» شباهت دارد، شناسایی و بررسی کرد.
از نام «قانون البلدان» و نیز از استنادهای حافظ ابرو به آن برمیآید، محتوای کتاب درباره جغرافیاست، ازاینرو کتابهایی را باید مورد توجه قرار داد که علاوه بر تشابه نامشان با «قانون البلدان»، در رده آثار جغرافیایی و متعلق به پیش از دوره حافظ ابرو باشند. آثاری که چنین مشخصاتی داشته و در دسترس ما نیز باشند، اینهایند: البلدانِ یعقوبی (د. 284ھ)، البلدانِ ابن فقیه (د. 365 ھ)، معجم البلدانِ یاقوت حموی (د. 626ھ) و تقویم البلدانِ ابوالفدا (د. 732 ھ).
کتاب البلدانِ یعقوبی، از آثار جغرافیایی سده سوم، به وصف شهرها و آبادیها به ترتیب چهار جهت اصلی و با مرکز قرار دادنِ بغداد پرداخته است.[17]این شیوه از تنظیم مطالب با شیوه حافظ ابرو در تدوین کتاب جغرافیایش مغایرت دارد، چه حافظ ابرو کتاب خود را، با اولویتبخشی به شهرهای مقدس مسلمانان، با وصف مکه و مدینه آغاز کرده است. همچنین یعقوبی به وصف راههای سرزمینهای اسلامی توجه بیشتری نشان داده،[18] درحالیکه در جغرافیای حافظ ابرو وصف شهرها و آبادیهای رُبع مسکون بیشتر محلّ توجه است.[19] برکنار از اختلافهای موجود در فهرست مطالب و ترتیب و تنظیم آنها، در محتوا نیز شباهت چندانی میان دو این اثر دیده نمیشود. ازاینرو، بسیار بعید است که مرادِ حافظ ابرو از «قانون البلدان»، کتاب البلدانِ یعقوبی بوده باشد.
کتاب البلدان تألیف ابن فقیه(د. 365 ھ)، اگرچه در شمار آثار جغرافیایی قرار دارد، اما وجود داستانهای عامیانه در آن بر گزارشهای جغرافیایی غالب است. ازاینرو، اثر ابن فقیه را مجموعهای ادبی بر شیوه نگارش جاحظ دانستهاند[20] و همین یکی از اختلافهای عمده این اثر با کتاب جغرافیای حافظ ابرو است، چه در جغرافیای حافظ ابرو برخلاف البلدانِ ابن فقیه، مطالب غیرجغرافیایی بسیار اندک است؛ برای نمونه، غالب دادههای ابن فقیه درباره «مکه»، از مقوله فضایلنگاری است،[21] درحالیکه حافظ ابرو در ذیل «مکه» گزارشهای مبسوطی درباره جغرافیای شهر به دست داده است.[22] به همین دلایل، اثر ابن فقیه را نیز نمیتوان مرادِ حافظ ابرو از «قانون البلدان» دانست.
معجم البلدان، اثر یاقوت حموی (د. 626ھ)، چنانکه از نام کتاب پیداست، معجمی جغرافیایی است که در آن به وصف آبادیها و شهرها، با تنظیم الفبایی پرداخته شده است. حافظ ابرو بارها در متن کتاب جغرافیای خود به اثر یاقوت حموی اشاره و از آن استفاده کرده است،[23] با این حال جز همان بخشهایی که حافظ ابرو از معجم البلدان نقل کرده،[24] کتاب او از نظر محتوا و نیز ساختار، شباهتی با معجم البلدان ندارد.
اما تقویم البلدان، اثر عماد الدین اسماعیل بن محمد معروف به ابوالفدا (د. 732ھ)، دارای دو بخش اصلی کیهانشناسی، و وصف شهرها و آبادیهای ربع مسکون است. او نیز بخش اخیر را با وصف شهرهای مقدس مکه و مدینه آغاز کرده است.[25] صرف نظر از تفاوتهای جزئی نسخههای مختلف تقویم البلدان در تنظیم مطالب،[26] در بادی امر به نظر میرسد، محتویات تقویم البلدان و شیوه تنظیم آنها تا حدّی به جغرافیای حافظ ابرو نزدیک باشد، از این رو باید محتوا و فهرست مطالب هر دو اثر با دقت بیشتری بررسی شوند.
نسبت تقویم البلدان با جغرافیای حافظ ابرو
تقویم البلدان با کلیاتی درباره زمین، خط استوا، واحدهای اندازهگیری، مساحت هفت اقلیم و وصف دریاها، دریاچهها، رودها و کوهها شروع شده[27] و با وصف شهرهای مهم شبه جزیره عربستان یعنی مکه و مدینه، ادامه یافته است.[28] ابوالفدا پس از آن به شهرها و آبادیهای غرب اسلام شامل مصر، مغرب، اندلس پرداخته[29] و مناطق شمالی(سرزمین فرانکها/ فرنگان) و مناطق ترکان را وصف کرده، سپس شام، جزیره، عراق و مناطق شرقی، از جمله خوزستان، فارس، کرمان، هند و چین را مطرح کرده است.[30] در ادامه پارهای از مناطق شمالی نظیر ارمنیه، اران، آذربایجان، جبال، دیلم، طبرستان، مازندران و برخی از شهرها و بلاد شرقی مانند خراسان، خوارزم و ماوراءالنهر وصف شدهاند.[31]
اینک فهرست مطالب این دو اثر باهم مقایسه میگردد و مشابهتها و مشترکات دو کتاب، با خطی در زیر آنها مشخص میشود.
فهرست مطالب مندرج در تقویم البلدان
شناخت زمین، خط استوا، اقالیم سبعه، در مساحت و واحدهای اندازهگیری، مساحت اقالیم سبعه، سخن در دریاها، دریاچهها، رودها، کوهها، جزیرة العرب، مصر، مغرب، بلاد سودان، جزیره اندلس، جزایر دریای روم و محیط غربی[=اقیانوس اطلس]، بخشهای شمالی از زمین(فرنگ)، شام، جزیره، عراق، خوزستان، فارس، کرمان، سجستان،سند، هند، چین، جزایر دریای شرق، بلاد روم،ارمینیه، اران، آذربایجان، بلاد جبل/ عراق عجم، دیلم و جیل، طبرستان، مازندران، قومس، خراسان، زابلستان و غور، طخارستان، بدخشان، خوارزم، ماوراءالنهر.
فهرست مطالب مندرج در جغرافیای حافظ ابرو
دیباچه، مقدمه، در تعریف تاریخ، ذکر احوال عالم، قسمت(تقسیمبندی) اقالیم سبعه، ذکر دریاهاو خلیجها، دریاچهها،رودها،جبال،دیار عرب،دریای قلزم و فارس، مغرب،اندلس، جزایر دریای روم، مصر، شام، دریای روم و سواحل آن[بلاد روم]، دیار ارمن و فرنگستان، جزیره، عراق، خوزستان، فارس،حکام و سلاطین فارس، کرمان، حکام کرمان، خراسان.
هرچند این دو اثر، اختلافهایی در جزئیات مطالب با هم دارند، اما چنانکه میبینیم، در محتوا و تنظیم کلی مطالب، شباهتهای زیادی میانشان دیده میشود، از جمله هر دو با کلیاتی درباره کیهانشناسی، یعنی شناخت رُبع مسکون، دریاها، دریاچهها، رودها و کوهها آغاز شدهاند، سپس به وصف شهرها و آبادیها از غرب یعنی مغرب و اندلس تا به شرق سرزمینهای اسلامی پرداخته شده است، پایان بخش این دو اثر هم در وصف خراسان و مناطق اطراف آن است.
در ادامه این مقایسه، به تشابهات بیشتری در تنظیم مطالب برمیخوریم، چنانکه در برخی از بخشها، ترتیب شهرها و مکانهای جغرافیایی نیز در هر دو اثر با هم یکسان است. برای نمونه به تنظیم محتوای یکی از این بخشها (اندلس)[32] در هر دو اثر اشاره میشود:
با تشخیص این شباهتها، این گمان که تقویم البلدان یکی از منابع اصلی حافظ ابرو در نوشتن اثر جغرافیاییاش، و در واقع همان منبع موسوم به «قانون البلدان» مذکور در مقدمه جغرافیای حافظ ابرو، بوده باشد، قوت مییابد. صرفنظر از این شباهتها، نزدیکی روزگار ابوالفدا به عصر حافظ ابرو نیز مؤیدی بر این احتمال است؛ بعید نیست که در لشکرکشی تیمور به شام در حدود سال 803 ھ،[34] که حافظ ابرو نیز حضور داشته، نسخهای از تقویم البلدان از کتابخانههای شام به کتابخانه هرات منتقل شده و در دسترس حافظ ابرو قرار گرفته باشد.
علاوه بر اینها، در مقایسه سطر به سطر که میان جغرافیای حافظ ابرو با تقویم البلدان صورت گرفت، مشخص شد شباهتهای بسیاری میان متن هر دو اثر وجود دارد و بیانگر نقل حافظ ابرو، در برخی از قسمتهای کتابش، از تقویم البلدان است. در واقع حافظ ابرو در حدود 160 صفحه از حدود 500 صفحه (حدود یک سوم) از محتوای جغرافیایی کتاب خود[35] را از تقویم البلدان نقل کرده است. در ذیل به این بخشها اشاره میشود.
بخشهای منقول از تقویم البلدان
این قسمتها شامل بخشهای معتنابهی از «دریاها و خلیجها»، مشتمل بر: «خلیج چین»، دریاهای «الأَخضر و هو بحر الهند»، «فارس و کرمان»، «قُلزُم»، «بربر»، «اوقیانوس»، «روم و شام»، «اراق»، «بردیل»، دریاچههای «کوری»، «سودان»، «تونس»، «نستروه»، «دمیاط و تنّیس»، «قدس»، «بانیاس»، «دمشق»، «ارمیه»، «بطایح العراق»، «بطایح واسط»، «بحیره جیحون».[36] غالب بخش «ذکر انهار بزرگ که در معموره زمین است»، مشتمل بر: رودهای «نیل مصر»، «سوس اقصی»، «ملویّه»، «إشبیلیه»، «مُرسیَه»، «رومیّه»، «ابی فُطرُس»، «الاردن»، «حماة»، «جیحان»، «سیحان»، «اَنقَرَه»، «هِرَقلَه»، «طَغا»، «ازّو»، «تان»، «فرات»، «دجله و آبهایی که بدان میریزد و انهاری که از آن متفرع میشود»، «دجلة الاهواز»، «شیرین»، «المَسرُقان»، «تُستَر»، «طاب»، «خجند که آن را سیحون خوانند»، «گَنگ»،[37] قسمتهایی از «جبال»، مشتمل بر کوههای «القمر»، «دَرَن»، «کزوله»، «غُماره»، «میدیونیه»، «یُسر»، «ونشریش»، «طارق»، «الشّارَّه»، «البُرت»، «اللاجورد»، «جالوت»، «طَیلَمون»، «طَی»، «عارِض»، «طور»، «ثَلج»، «جودیّ»، «سیاهکوه»، «حَرث و حُوَیرِث»، «آذربایجان»، «بیستون»، «دماوند»، «طبرستان»، «لَکزیان»، «کرمان»، «الرَّهون».[38] بخشهایی از «دیار عرب»، مشتمل بر: «مکه»، «یمامه»، «بطن مُرّ»، «فُرع»، «مدینة الجَندل»، «ظَفار»، «زَبید»، «شِبام».[39]غالب بخش«دیار مغرب».[40] تقریبا همه شهرهای «اندلس».[41] همه بخش «جزایر دریای روم».[42] غالب شهرهای «مصر».[43] بخشهایی از «دیار شام»، مشتمل بر: «بیت المقدس»، «غَزَّه»، «عَسقَلان»، «یافا»، «قَیساریَّه»، «اَرسوف»، «رَملَه»، «حَبرون»، «صُور»، «دَمِشق»، «بَیروت»، «صَیدا»، «بانیاس و صلیبه»، «عِرقَه»، «جَبَلَه»، «لاذِقیَّه»، «قارَه»، «أَطرابلس»، «کَفَرطاب»، «بارین»، «معرّة النُّعمان»، «شیزر»، ««فامِیَه»، «تَدمُر»، «مَرقَب»، «سَلَمیَّه»، «سَرمین»، «حارِم»، «بَغراس»، «دربساک»، «حصن بَرزَند»، «شُغَّر[و] بَکاس»، «راوَندان»، «باب بُزاعا»، «عَین تاب»، «قَلعة الرُّوم»، «بَیرَه»، «بالِس»، «مَنبِج»، «رُصافَه»، «أَنطَرطوس»، «مَرعَش»، «کَرکَر»، «صَرخَد»، «لَحتا»، «بَهَنسا»، «حِصن منصور»، «سُمَیساط»، «بَیسان»، «صَفَت»، «صلت»، «عجلون».[44] غالب شهرهای «بلاد الارمن من الشام».[45] بخش اعظمِ «تتمه مواضع شام».[46] قسمتهایی از «بلاد جزیره»، مشتمل بر: «سروج»، «میّافارقین»، «دالیه»، «جزیره ابن عمر»، «تل اعفر»، «حدیثه»، «دقوقا»، «کُبَیسه»، «عانه»،«سنّ»، «تکریت»، «حصن سلم»، «عمادیه»، «ثمانین»، «رها»، «حرّان»، «رقّه»، «قرقیسا»، «قلعه جعبر»، «قالیقلا»، «رحبه»، «هَتّاخ»، «حِیزان»، «ماکسین»، «آمد»، «رأس عین»، «ماردین»، «نصیبین»، «سنجار»، «کفر توثا».[47] بخشهایی از «بلاد عراق»، شامل: «قادسیّه»، «کوفه»، «عُکبرا»، «سامره»، «برون»، «صرصر»، «بغداد»، «فم الصلح»، «نهر الملک»، «جبل»، «سوق الثلاثاء»، «بصره».[48] قسمتهای کوتاهی از «بلاد خوزستان»، مشتمل بر: «جُبِی»، «اهواز»، «قرقوب»، «جندی شاپور»، «باسیان»، «متوث»، «حصن مهدی»، «نهر تیری»، «دورق»، «مهرویان»، «رامهرمز»، «بلاد اللور»، «رستاق زط».[49] بخش کوتاهی از «بلاد کرمان»، شامل: «بردسیر»، «جیرفت»، «زرند»، «هورمز».[50]
روشهای نقل حافظ ابرو از تقویم البلدان
با تأمل در اقوالی که حافظ ابرو از تقویم البلدان نقل کرده، میتوان آنها را در دو دسته قرار داد: نقل دقیق یا لفظی و نقل مضمونی.
نقل دقیق یا لفظی: حافظ ابرو در بخشهایی از کتاب خود عبارتی را از تقویم البلدان عینا أخذ کرده و پس از ترجمه، بدون حذف و افزودنی و یا پیش و پس کردن عبارتها به کتاب خود انتقال داده است. در ذیل به نمونههایی از این دست اشاره و شباهتهای موجود در هر دو اثر با کشیدن خطی مشخص میشوند.
تقویم البلدان: «جبل العارض و هو جبل له وجه و ظهر، أما وجهه فهو صخر ابیض واقف کانه قد نحت حتی صار کالحائط و وجهه الی جهة الغرب و ظهره الی جهة الشرق و هو ممتدّ شمالا و جنوبا و طرفه الجنوبی متّصل ببلاد الیمن حتی یقارب صعدة ...».[51]
جغرافیای حافظ ابرو: «[کوه عارض]، این کوهی است که آن را رویی و پشتی هست[کذا]. روی آن سنگ سفید است ایستاده، گوئیا سر پیش کرده است یا گشته همچو حایطی. روی آن به جهت غرب است و پشت آن به جهت شرق. و این کوه کشیده است از شمال به جنوب؛ و طرف جنوبی آن متصل است به بلاد یمن تا نزدیک میشود به صعده ...».[52]
چنانکه میبینیم حافظ ابرو در این عبارات صرفا در نقش مترجم ظاهر شده و گفتههای ابوالفدا را بی کم و کاست به فارسی برگردانده است. اینک نمونهای دیگر:
تقویم البلدان: «جبل الحرث و هو جبل عند اردبیل من اذربایجان. لا یرتقی الی اعلاه لارتفاعه و اردبیل حیث الطول ثلاث و سبعون و خمسون دقیقة و العرض ثمان و ثلاثون علی ما قاله فی القانون و المسلک الی اعلی هذا الجبل فی غایة الصعوبة و لا یزال علیه الثلوج دائماً و دونه جبل صغیر یسمّی الحویرث و یخرج من الحویرث میاههم و محتطبهم و متصیّدهم فیه و یقال إنه لا یعرف جبل اعلی منه بهذه المدن».[53]
جغرافیای حافظ ابرو: «حرث کوهی است نزدیک اردبیل از آذربایجان. و میگویند که بر آن نتوان رفت از غایت بلندی. و اردبیل در موضعی است که طول آن هفتاد و سه درجه است و پنجاه دقیقه، و عرض سی و هشت درجه؛ و در قانون طول و عرض اردبیل را چنین گفته است. و راه به بالای این کوه به غایت صعوبت است و پیوسته بر سر این کوه برف باشد. و فرود آن کوهی است خرد که آن را حویرث خوانند و از این کوه حویرث است آب اردبیل و هیزم و جای صید کردن. و [از] این کوه حرث در آن بلاد بلندتر کوهی نیست».[54]
نقل مضمونی: در نقل مضمونی، حافظ ابرو مفاهیمی را از دادههای ابوالفدا اقتباس و پس از ترجمه با کاست و افزودهایی به کتاب خود منتقل کرده است. این افزودهها گاه برپایه دانش و اطلاعات خود حافظ ابروست، خاصه در بخش شام که مؤلف به حضور خود در لشکرکشی تیمور در حدود سال 803ﮬ به شام تصریح کرده است.[55] گاه این افزودهها از منابع دیگر است که سبب اصلاح و تکمیل دادههای ابوالفدا شده است. حافظ ابرو همچنین بخشهایی از دادههای ابوالفدا را خلاصه و حذف کرده است، این ویژگی بیشتر در شهرهای نواحی دور مانند مغرب و اندلس صدق میکند و یکی از دلایل آن را شاید بتوان کم اهمیت شمرده شدن این مناطق از نظر حافظ ابرو دانست؛ اما این حذف و تلخیص مطالبِ تقویم البلدان، در برخی موارد سبب نامفهوم شدن متن جغرافیایی شده است. با مطالعه این بخش و تطبیق محتوایی و لفظی آنها، میتوان به چندوچون اقتباسات از ابوالفدا و افزودهها، یعنی مزیتهای اثر حافظ ابرو نسبت به اثر جغرافیایی ابوالفدا پی برد.
در ذیل به نمونههایی از این دست اشاره میشود. در این نمونهها، زیر عبارتهای منطبق در هر دو اثر خط کشیده شده است. همچنین افزودههای حافظ ابرو در عبارتهای تقویم البلدان، پررنگتر شدهاند.
تقویم البلدان: «نهر الشاش: هو نهر سیحون و وجدت النقل فیه مختلفا و اخترت ما ذکره ابن حوقل فإنه یحکی ذلک عن مشاهدة قال نهر الشاش بقدر الثلثین من نهر جیحون و هو یجری من حدود بلاد الترک و یمرّ إلى إخسیکث و هی، حیث الطول إحدى و تسعون و ثلاث، و العرض اثنتان و أربعون و خمس و عشرون دقیقة، ثم یسیر مغربا بمیلة إلى الجنوب إلى خجندة و هی حیث الطول تسعون و نصف و دقائق، و العرض إحدى و أربعون و خمس و عشرون دقیقة قال، ثم یجری إلى فاراب و هی، حیث الطول ثمان و ثمانون و نصف، و العرض أربع و أربعون، ثم یجری من فاراب إلى ینغیکنت[56] و هی، حیث الطول ست و ثمانون و نصف، و العرض سبع و أربعون، ثم یقع فی بحیرة خوارزم على مرحلتین من ینغیکنت و من کتاب آخر انه یصبّ فی بحیرة خوارزم، حیث الطول تسعون و عرض إحدى و أربعین».[57]
جغرافیای حافظ ابرو: «نهر خجند که آن را سیحون خوانند، این نهر را نهر شاش نیز خوانند. و این نهر سیحون از جیحون خردتر است و منبع آن از جبال ترکستان است. و از بلاد ترک میگذرد و میرسد تا به أخسیکت که طول آن نود و یک درجه است و بیست دقیقه، و عرض چهل و دو درجه و بیست و پنج دقیقه. و از آنجا میرود به جانب مغرب مایل به جنوب تا میرسد به خجند که طول آن نود درجه و نیم است و عرض چهل و یک درجه و بیست و پنج دقیقه. و از آنجا میگذرد و میرسد به فاراب که طول آن هشتاد و هشت درجه و نیم است و عرض، چهل و چهار درجه. و از آنجا میگذرد و میرسد به تنگی[58] که طول آن هشتاد و شش درجه و نیم است و عرض، چهل و هفت درجه. و از آنجا میرود در بیابان خوارزم، به جیحون پیوسته به بحر خزر میریزد».[59]
برکنار از برخی اشتباهات در اندازههای طول و عرض، حافظ ابرو برخی از دادههای ابوالفدا را با تغییر و اصلاح به متن کتاب خود انتقال داده است، از جمله به رواج نام خجند/ خجندة[60] برای رود سیحون در زمان خود اشاره کرده که تا قبل از آن سابقه نداشته[61] و نیز از تغییر جهت این رود از دریاچه خوارزم،[62] که پیشتر به خشکشدن آن اشاره کرده،[63]به سوی دریای خزر خبر داده است.[64] ظاهرا حافظ ابرو اولین جغرافیانویسی است که به خشکشدن آب دریاچه خوارزم در زمان خود اشاره کرده، چه پیش از او حمدالله مستوفی در حدود سال 740ھ به ریختهشدنِ شاخه اصلی جیحون به دریای خزر و برخی از شاخههای فرعی رود جیحون به دریاچه خوارزم تصریح کرده بوده است.[65]
تقویم البلدان: «نهر کنک: و یقال له بالهندیة کانکو و یمرّ شرقی قنوج،[66] و قنوج حیث الطول مائة و أربع درجات و خمسون دقیقة، و العرض ست و عشرون و خمس و ثلاثون دقیقة. قال: و بین نهر کنک و بین قنوج أربعون فرسخا فإذا أخذنا للأربعین فرسخا درجتین بالتقریب و زدنا على طول قنوج یکون کنک حینئذ حیث الطول مائة و ست درجات و کنک نهر معظّم عند الهنود و یحجّ إلیه الهنود و یغرقون أنفسهم فیه و یقتلون نفوسهم أیضا على شاطئه».[67]
جغرافیای حافظ ابرو: «نهر گَنگ: این نهرى است در بلاد هند بر شرقى نهر جون. و به زبان هندى این نهر را کانکو مىگویند. منبع آن از شرقى بلاد قنوج است و قنوج در موضعى است که طول آن صد و چهارده درجه است و پنجاه دقیقه، و عرض بیست و شش درجه و سى و پنج دقیقه. و از آنجا که نهر گنگ مىگذرد بر شرقى قنوج، تا قنوج چهل فرسخ است که دو درجه دیگر باشد.و در زمانى که حضرت صاحبقرانى- انار اللّه برهانه- فتح بلاد هندوستان فرمودند، به تاریخ سنه احدى و ثمانمایه هجرى، بعد از فتح دهلى از آب جون بگذشت و لشکر بدان دیار کشید و تا کنار آب گنگ رسید و از آب گنگ نیز بگذشت به موضعىکه عبادتْجاىگبران هند بود و با کفار آن دیار غزو کرد و بسیارى را به قتل رسانید. و دیگر انهار بزرگ در شرقى این مواضع که ذکر کرده شد بسیار است تا ملکوة و سیار کاوان و پشان هندوستان. فاما نام و مخرج و مصبّ آن به تحقیق نپیوست. همچنین در بلاد ختاى جوىهاى بزرگ بسیار است که صورت تشریق و تغریب و مصبّ و منبع آن معلوم نشد، بدان سبب ذکر آن نرفت».[68]
چنانکه از مقایسه هر دو متن برمیآید، بخشی از دادهها درباره «نهر گَنگ» از ابوالفدا اخذ شده است. حافظ ابرو برخی از دادههای ابوالفدا، از جمله مطالب مربوط به آیین و مراسم مردم هند را حذف کرده است. او در ادامه به لشکرکشی تیمور در سال 801 ﮬ، به هند و نیز جریان رودهای بسیاری در این سرزمین اشاره کرده که به تصریح خود او به دلیل عدم آگاهی از خاستگاه آنها، از ذکر نامشان درگذشته است.
تقویم البلدان: «جبل دباوند: و هو حدّ عمل الریّ، و ربّما یرى من ساوة و هو فی وسط جبال یعلوها کالقبّة و لم یشتهر أن أحدا ارتقاه. و یطلع من أعلاه دخان على الدوامو هو حیث الطول: خمس و سبعون و نصف و یرى من مسافة بعیدة».[69]
جغرافیای حافظ ابرو: «کوه دماوند: در حد عمل رى است و این کوه دماوند از پنجاه فرسنگ و زیادت نیز مىنماید. و بالاى آن مثل قبهاى است و مشهور آن است که هیچ کس بر ذروه آن نرسیده است و از کله آن مثل دودى دایم بر مىآید.و آن در موضعى است که طول آن هفتاد و پنج درجه و نیم است و عرض چهل و هفت درجه.و از دربند خزر، چون کسى به جانب گیلانات و طبرستان روان شود و به میان دریا رسد، آن کوه قبل از همه کوهها ظاهر شود. ... به وقتى که مؤلف این کتاب به پاى آن کوه رسید، از مردم آن مواضع تفحّص ارتفاع آن مىکرد. بعضى از مردم صاحب وقوف آن نواحى چنان تقریر کردند که پیاده جَلد دو شب در میان کرده نزدیک به ذروه آن مىرسد. و بالاى آن فضایى دارد هموار. در میان آن مثل چاهى مىنماید و دودى از آن بر مىآید و در حوالى آن گوگرد جمع مىشود و کسى نزدیک آن نمىتواند رفت از گرمى. و اگر به زحمت بسیار سنگى در آن اندازند، هواى آن چاه سنگ را بالا مىاندازد و العهدة على الراوى».[70]
برکنار از چند عبارت که از تقویم البلدان نقل شده، دادههای حافظ ابرو درباره کوه دماوند بدیع است. مؤلف که به حضور خود در پای این کوه تصریح کرده، به نقل از ساکنان این منطقه، از وجود گازهای گوگردی در دهانه قلّه که ظاهرا نشان دهنده فعال بودن کوه دماوند در قرن نهم بوده، سخن گفته که تا پیش از او بدان اشارهای نشده است.[71]
تقویم البلدان: «مدینة عینتاب: بلدة حسنةکبیرة و لها قلعة منقوبة فی الصخر حصینة، و هی کثیرة المیاه و البساتین، و هی قاعدة ناحیتها و لها أسواق جلیلة، و هی مقصودة للتّجار و المسافرین، و هی عن حلب فی جهة الشمال على ثلاث مراحل، و بالقرب من عینتاب دلوک و هو حصن خراب له ذکر فی فتوح صلاح الدین و نور الدین، و عینتاب فی جهة الجنوب عن قلعة الروم على نحو ثلاث مراحل أیضا، و کذلک بین عینتاب و بهسنا و عینتاب فی جهة الشرق و الجنوب عن بهسنا».[72]
جغرافیای حافظ ابرو: «عین تاب شهری بزرگ است و قلعهای دارد که در سنگ بریدهاند؛ و آب بسیار و بستانها دارد و بازارهای بسیار و بازرگانان بدانجا تردد کنند.تاحلب سه منزل است بر شمال حلب است.در قلعه آن از اندرون قلعه راهها بریدهاند، در سنگ پوشیده تا کنار خندق و آنجا نیز گذارها ساخته. در زمانی که حضرت صاحب قرانی _ انار اللّه برهانه_ به آن موضع آمد اهالی وی حصار را باز گذاشتند و گریختند. بعضی عین تاب را دلوک گویند و دلوک رستاق آن است».[73]
چنانکه از مقایسه هر دو متن برمیآید، حافظ ابرو، در چند عبارت اولِ خود در ذیل شهر عینتاب/ عین تاب[74] به تقویم البلدان نظر داشته و تقریبا همان مطالب را بیان کرده است، اما او درباره داخل قلعه و نیز دلوک که در زمان او رستاقِ عین تاب بوده، از مشاهدات خود بهره گرفته، چه حافظ ابرو چنانکه گفته شد در لشکرکشیهای تیمور به شام همراه او بوده و بسیاری از دادههای او در شام از مشاهدات خود اوست. [75]
تقویم البلدان: «بهسنا: و هی قلعة حصینة مرتفعة، و لها بساتین و نهر صغیر و أسواق و رستاق متسع و بها مسجد جامع و منبر، و هی بلدة واسعة الخیر و الخصب، و بینها و بین سیواس نحو ستة أیام، و هی من الحصون المنیعة التی لا ترام، و هی فی المغرب و الشمال عن عینتاب و بینهما نحو مسیرة یومین».[76]
جغرافیای حافظ ابرو: «بهنسا: قلعهاى محکم است و در اطراف آن بساتین بسیار، و آبى اندک در آنجا روان است و چند بازار دارد و روستاى آن بسیار است. موضعى است کثیر الخیر و نعمتهاى ارزان و فراوان دارد و از حصنهاى منیع است.در دَرغالَه[77] بر روى کوه پارهاى افتاده و کوهها و پشتها که به اطراف آن محیط است، بر آن مشرف است. در زمانى که امیر صاحب قران بدان موضع رسید اهالى آن در ابتدا تمرّد نمودند. حضرت صاحب قرانى فرمود تا منجنیقها و آلات تسخیر قلاع مرتب گردانیدند. ایشان را در میانه قلعه، منجنیقى گردان بود که به هر جهت که مىخواستند سنگ مىانداختند. حضرت صاحب قرانى، منجنیقیان خود را فرمود تا سنگ بر آن منجنیق راست کردند و بینداختنداز قضاى الهى چون به خاطر آن صاحب دولت گذشت، سنگ از هوا چنان بر آن منجنیق آمد که تمامت آن را خرد در هم شکست؛ و نقبها به دیوار شهر که بر بالاى کوه نهاده بودند رسید. چون آتش در نقبها زدند، بسیارى از دیوارها بیفتاد و عاجز شدند. ائمه و سادات و دانشمندان شهر به حضرت سلطنت شعارى امیرزاده شاهرخ بهادر _خلّد اللّه ملکه_ پناه بردند و آن حضرت را شفیع ساختند. حضرت سلطنت شعارى بر ایشان ترحم فرموده، ایشان را شفیع شد. حضرت امیر بزرگ صاحب قران التماس فرزند قبول کرده از جریمه ایشان بگذشت و گناه ایشان عفو فرمود تا داعى و شاکر بازگشتند».[78]
«بَهَسنا»، نام قلعهای در شمال شام،[79] که حافظ ابرو به اشتباه آن را «بَهَنسا»،[80] ضبط کرده است. حافظ ابرو در ذیل این شهر گزارش مفصّلی از نحوه فتح شهر به دست تیمور آورده است؛ گزارش حافظ ابرو از بهکارگیری منجنیقها، از جمله منجنیقی گَردان در قلعه شهر و نیز نقب زدن بر دیوارهای شهر[81] برای درک تشکیلات نظامی و نحوه فتح شهرها در آن زمان مفید است.
تقویم البلدان: «حماة: مدینة أولیة و لها ذکر فی کتب الإسرائیلیین، و هی من أنزه البلاد الشامیة و العاصی یستدیر على غالبها من شرقیها و شمالیها و لها قلعة حسنة البناء مرتفعة و فی داخلها الأرحیة على الماء، و بها نواعیر على العاصی تسقی أکثر بساتینها، و یدخل منها الماء إلى کثیر من دورها، و حماة بلدة قدیمة مذکورة فی التوراة و هی و شیزر مخصوصتان بکثرة النواعیر دون غیرهما من بلاد الشام».[82]
جغرافیای حافظ ابرو: «حما: مدینهاى است و ذکر آن در کتب بنى اسرائیلیه هستو شهرى آراسته است چنانکه او را در شام عروسالبلاد خوانند، به معمورى و آبادانى معروف و مشهور است. نهر عاصى بر جانب شرقى و شمالى آن دور مىکندو طرف جنوب و مغرب آن کوه استو شهر بر بلندى کوه است و بارویى گرد آنکشیده و در پیش دروازهها پلها بستهاند که از نهر عاصى مىگذرد. دو بازار معمور دارد: یکى در اندرون شهر بر بالا، آن را سوق الاعلى خوانند؛ و یکى در بیرون بر کنار نهر عاصى و آن را سوق الاسفل خوانند. و بر یک طرف شهر قلعهاى است در غایت ارتفاع، چنانکه تیر اندازى خوب باید تا تیر او به سر قلعه رسد. و در اندرون شهر مسجد جامعى بزرگ بر بالاى آن بلند نهاده.در گرد شهر دولابها ساختهاند که هم به زور آب مىگردد و بر مجموع شهر در بلندىها آب روان گردانیده و بساتین نزه ساخته، آن دولابها را ناعور خوانند. بعضى از آن ناعورها مشاهده افتاد که قطر آن قریب چهل گز باشد ... و در آن ایام که حضرت امیر صاحب قران _انار اللّه برهانه_ بعد از فتح حلب متوجه دمشق شد در زمستان سنه تلثین و ثمانمایة چند روز در ظاهر حما توقف فرموده و دیوان خانهاى عمارت کرد. بعد از آنکه از دمشق مراجعت نمود، حمویان از روى حماقت آن عمارت را خراب کردند. مزاج مبارک از این معنى متغیر شده غضب فرموده و فرمان کرد تا آن شهر را بسوزند و اهالى آن را اسیر سازند. بدین سبب بسیارى از اهالى آن دیار به ذُلّ اسر گرفتار گشتند و تا کنون اسراى آن دیار در اقطار بلاد متفرقاند».[83]
در نمونه بالا، حافظ ابرو بسیار محدود از ابوالفدا نقل به مضمون کرده و باقی اطلاعات از خود اوست، چنانکه با اشاره به حضور خود در شهر حماة، از دولابهای آنجا یاد کرده که با نام ناعور نیز خوانده میشد. مؤلف قطر این دولابها را با احتساب تقریبی، حدود 40 گز دانسته است.[84] حافظ ابرو همچنین از بنای دیوانخانهای به فرمان تیمور خبر داده که پس از رفتن تیمور به دست مردم خراب شده بود. این واقعه خشم تیمور را در پی داشت که منجر به سوزاندن شهر و اسارت و آوارگی مردمان شد.
تقویم البلدان: «و ماردین حصن من بلاد الجزیرة ... قال ابن حوقل: و بالقرب من نصیبین جبل ماردین من الأرض إلى ذروته نحو من فرسخین، و به قلعة منیعة لا یستطاع فتحها عنوة، و بها حیات موصوفة تفوق الحیات بسرعة القتل و هو جبل به جواهر الزجاج».[85]
جغرافیای حافظ ابرو: «ماردین: شهرى است از شهرهاى جزیره، و قلعهاى دارد بر کوه. از روى زمین تا به ذروه آن کوه گویند دو فرسنگ باشدکه یک راه باریک بیش ندارد و بر بالاى کوه چشمه آب به قوّت و در روى زمین مثل آن قلعهاى هیچ جا نشان نمىدهند.و در آن کوه ماران گزنده مهلک باشند. و سنگ آبگینه خوب در آن کوه هست.و فتح ماردین نیز در ایام عمر بوده است به صلح؛ و حالا مدتهاى مدید است که حکام خلفا بعد سلف در آن قلعه حاکماند. و حضرت امیر صاحبقران _انار اللّه برهانه_ هرگاه بدان نواحى مىرسید حاکم آنجا وظیفه خدمتکارى به جاى مىآورد، تا در شهور سنه ثلاث و ثمانمائه بعد از فتح شام، چون رایات همایون بدانجا رسید، با وجود آنکه حاکم آن چند کرت پیش بندگى حضرت آمده بود و به انعام و تشریف مخصوص گشته، به سبب آنکه در وقتى که حضرت امیر بزرگ در شام بود، او به عساکر منصوره ملحق نشده بود، از آن معنى در مقام تقصیر بود متوهّم شده بیرون نیامد. حضرت صاحبقرانى دو سه روز آنجا توقف فرمود و به روز اول شهر ایشان را با زمین یکسان گردانیدند. امّا قلعه چنان بود که منجنیق و عرّاده بر آن هیچ کار نمىکرد، و در حوالى آن علف نیز نبود که لشکر سنگین بنشیند. کوچ فرمود و متوجه جانب بغداد شد. بعد از آنکه حضرت صاحبقرانى فتح بلاد روم فرمود، حکام ماردین متوجه اردوى همایون گشته در بلاد روم به شرف زمین بوس رسیدند؛ و حضرت صاحبقرانى _انار اللّه برهانه_ درباره ایشان تربیت و عنایت ارزانى فرموده ایشان را با حصول مرادات اجازت انصراف داد».[86]
غالب دادههای حافظ ابرو درباره ماردین چنانکه در متن مشخص شده، از خود مؤلف است. او در گزارشی کوتاه از «یکسان شدن شهر با خاک» در حمله تیمور در سال 803ﮬ خبر داده است.
تقویم البلدان: «المرقب اسم للقلعة، و هی قلعة حصینة حسنة البناء مشرفة على البحر و بُلنیاس اسم لبلدتها، و بینهما قریب من فرسخ، و هی ذات أشجار فواکه و حمض[87] کثیر، و یزرع بها قصب السکر و لها أعین کثیرة. قال العزیزی: و مدینة بلنیاس دون مدینة جبلة، و بینها و بین أنطرطوس اثنا عشر میلا و هو حصن أحدثه المسلمون فی سنة أربع و خمسین و أربع مائة نقله ابن مُنقذ فی تاریخ القلاع و الحصون».[88]
جغرافیای حافظ ابرو: «مرقب نام قلعه است و بُلنیاس نام شهری است که در یک فرسنگی آن قلعه است. و قلعه مرقب به غایت حصین است و [از] بناهای خوب است و بر دریا مشرف است. در مدینه آن درختها و میوه بسیار است و نیشکر در آن نواحی بسیار کارند.تا انطرطوس دوازده میل است. در سنه اربع و خمسین و اربعمائه مسلمانان این حصن را مسخر کردهاند. ابن سعید این نقل را در تاریخ قلاع و حصون یاد کرده است».[89]
چنانکه از مقایسه دو متن برمیآید، دادههای حافظ ابرو درباره قلعه مرقب، درواقع نقل مضامینی است از تقویم البلدان. در این نقل حافظ ابرو با فروانداختن و خلاصهکردن برخی عبارتهای ابوالفدا، سبب نامفهومی و حتی پارهای از اشتباهات شده است، چنانکه بر پایه دادههای ابوالفدا، مرقب قلعهای متعلق به شهر بلنیاس دانسته شده، درحالیکه حافظ ابرو با ترجمه واژه «لبلدتها» به «شهر»، تعلق قلعه مرقب به شهر بلنیاس را از میان برده است. همچنین بر پایه دادههای ابوالفدا قلعه مرقب به دست مسلمانان بنا شده است (أحدث) که در متن جغرافیای حافظ ابرو «أحدث» به «تسخیر شدن» ترجمه شده و همین سبب اشتباه درباره پیشینه قلعه شده است. در سطر دوم نیز ابوالفدا فاصله شهر بلنیاس تا انطرطوس را 12 میل گفته، در حالیکه در جغرافیای حافظ ابرو، نام شهر بلنیاس بهاشتباه حذف شده و از همین رو خواننده را بدین گمان انداخته که مسافت مذکور، مسافت میان قلعه مرقب تا انطرطوس است. و سرانجام، کتاب تاریخ قلاع و حصون بهخطا به ابنسعید نسبت داده شده است؛ در حالیکه میدانیم مؤلف این کتاب اسامة بن منقذ (د. 584ھ)، از ادیبان و مورخان قرن ششم است.[90] اشتباهاتی از این دست در بخشهایی که حافظ ابرو از ابوالفدا نقل کرده بسیار است، هرچند در این اشتباهات، سهم نسخهنویسان را نیز نمیتوان نادیده گرفت.
تقویم البلدان: «و التاسع نهر القُندُلو هو نهر کان موجودا فی ایّام عمارة البصرة و قد خرب الآن بالکلیة و جمیع هذه الأنهر تخرج من دجلة و یتفرّع منها فوق الف نهر جمیعها تسقی البساتین و المزدرعات و تنصبّ فضلات بعضها إلى بعض و حکى لی من أثق به ان البصرة و بلادها التی على هذه الأنهر المذکورة قد خربت حتى لم یبق منها غیر قیراط[91] واحد من أربعة و عشرین قیراطا».[92]
جغرافیای حافظ ابرو: «و نهر نهم قندل استو آن نهری است که در ایام عمارت بصره بوده است و حالا اکثر مزارع آن خراب است.و جمیع این انهار از دجله برداشتهاند و چندین جوی دیگر بر اینها متفرّع گردانیدهو فضلات آن جویها بعضی در بعضی میریزد، حکایت کرد کسی که صاحب وقوف بود از احوال بصره. و این انهار که حالا در این تاریخ جمله خراب استتا به حدی که از این نه ماه که قیراطی معمور باشد اعنی از بیست و چهار جزو جزوی».[93]
در نمونه بالا، برخی از افزودههای حافظ ابرو سبب تغییر مفهوم در دادههای ابوالفدا شده است، از جمله افزودن «مزارع» که در نسخه چاپشده از تقویم البلدان وجود ندارد یا افتاده است؛ به هر رو عبارت مذکور در تقویم البلدان خبر از خرابی بستر رود قندل میدهد، درحالیکه حافظ ابرو از خرابی مزارع کرانههای این رود خبر داده است. از مشکلاتی که نقل محتوای تقویم البلدان در جغرافیای حافظ ابرو ایجاد کرده، القای این تصور است که آنچه در زمان ابوالفدا رخ داده، از رخدادهای دوره حافظ ابرو است. چنانکه در همین عبارت دیده میشود، حافظ ابرو واژه «الآن» مندرج در تقویم البلدان را به واژه «حالا» ترجمه کرده و به متن خود انتقال داده و بدین ترتیب خواننده به غلط تصوّر میکند که این قید زمانی(الآن/ حالا) به روزگار حافظ ابرو اشاره دارد. همچنین در سطر آخر، دادههای حافظ ابرو درباره «قیراط»، به گفته مصحّح کتابش، در همه نسخهها مغشوش و نامفهوم است.[94] از این شواهد که حاصل نمونههایی از مقایسه دو متن است، میتوان تا حدی به کمّ و کیف این منقولات و اغلاط راهیافته به جغرافیای حافظ ابرو، از جمله اعلام جغرافیایی پی برد.[95]
منابع منقول از تقویم البلدان در جغرافیای حافظ ابرو
چنانکه گذشت، بخش قابلتوجهی از جغرافیای حافظ ابرو ترجمه و انتقال دادههای تقویم البلدانِ ابوالفدا است، گاه در ضمن این نقلها، نام مؤلفان و یا کتابهای مورد استفاده ابوالفدا نیز به کتاب حافظ ابرو راه یافته است. در واقع ذکر نام چنین مؤلفان یا کتابهایی در فرایند نقل موجب شده تا برخی از محققان چنین کتابهایی را هم در شمار منابع حافظ ابرو بیاورند و چنین بپندارند که حافظ ابرو خود از این منابع استفاده و نقل مستقیم کرده است؛[96] از جمله چنین آثاری میتوان به اینها اشاره کرد: صورة الارض، تألیف ابن حوقل (د. 367ﮬ)،[97]کتاب عزیزی یا المسالک و الممالک، تألیف حسن بن احمد مُهلّبی (د. 380ﮬ)،[98]الصحاح، تألیف اسماعیل بن حماد جوهری (د. 393ﮬ)؛[99]قانون مسعودی، تألیف ابوریحان بیرونی (د. 440ﮬ)،[100]نزهة المشتاق، تألیف محمد بن محمد ادریسی (د. 560ﮬ)،[101]المشترک وضعا و المفترق صُقعا، یاقوت حموی (د. 626ﮬ)[102] و کتاب الجغرافیا، تألیف ابن سعید مغربی (د. 685ﮬ).[103]
ذکر اقوالی از این کتابها بهواسطه کتاب تقویم البلدانِ ابوالفدا، از این رو اهمیت دارد که برخی از این اقوال امروزه در آثاری که به دست ما رسیده وجود ندارند و احتمال دارد در مراحل استنساخ تقویم البلدان، از قلم افتاده باشند؛ نیز برخی از کتابهایی که از آنها نقل شده، امروزه در دست ما نیستند؛ در زیر به نمونههایی از این دست اشاره میشود:
بطلمیوس
تقویم البلدان: «[نیل] مبتداه و اوله الخراب الذی هو جنوبی خطّ الاستواء و لذلک تعسّر الوقوف علیه ... و نسب إلى بطلمیوس أنه ینحدر من جبل القمر من عشرة مسیلات منه بین کل نهر منها و الآخر درجة فی الطول، فالغربی منها عند طول ثمان و أربعین و الثانی عند طول تسع و أربعین و على ذلک حتى یکون النهر العاشر منها عند طول سبع و خمسین. و تصب هذه الأنهار العشرة فی بطیحتین، کل خمسة أنهار تصبّ فی بطیحة، و قد تقدّم ذکرهما آنفا ... ».[104]
جغرافیای حافظ ابرو: «و منبع آن[نیل] از جنوبی خط استوا است از جبال القمر، و کسی آنجا که منبع آب است، نرسیده است و راه آن معتذّر است.بطلمیوس این مقدار نبشته است که "انه ینحدر من جبل القمر من عشرة مسیلات منه بین کل نهر منها و الاخر درجة فى الطول. فالغربى منها عند طول ثمان و اربعون؛ و الثانى عند طول تسع و اربعون. و على ذلک حتى یکون النهر العاشر منها عند طول سبع و خمسین درجة". و این انهار مذکوره مىریزد در دو بطیحه، هر پنج نهر در یک بطیحه که ذکر آن در بحیرات تقدیم یافت ...».[105]
این مطالب منقول از تقویم البلدان، در کتاب جغرافیای بطلمیوس به چشم نمیخورد که احتمال دارد که از نسخههای برجامانده از کتاب بطلمیوس، فروافتاده باشد، چه در کتاب صورة الارضِ خوارزمی که غالب آن، ترجمه جغرافیای بطلمیوس است،[106] مبحث مذکور وجود دارد:
«نیل مصر و ما یقع الیه من العیون و الانهار، بطیحتان مدوّرتان قطر کل واحدة خمسة أجزاء ... ینصبّ إلی الاولی خمسة انهار من جبل القمر مبتدأ النهر الاول عند طول «مح» و الثانی عند طول «مط» ... و یخرج من جبل القمر أیضا خمسة أنهار إلی البطیحة الثانیة ...»[107]
رسم المعمور
تقویم البلدان: «و اما الشریف الادریسیفقط حکی ما قاله ابن سعیدمن خروج نیل غانة من بحیرة کورَی المذکورة ثم قال و قد انکر بطلمیوس ذلکو زعم أنه لا یخرج منها غیر نیل مصر فقط و إنّ نیل غانة مخرجه من تحت الجبل هناک و قال فی کتاب رسم المعمور ان هذه البحیرة اعنی بحیرة کوری بطیحة مدوّرة عند خطّ الاستوآء و قطرها جزءان و مرکزها عند طول ثلاث و خمسین و نصف».[108]
جغرافیای حافظ ابرو: «امّا شریف ادریسى مىگویدآنچه ابن سعید گفته است از خروج نیل مقدشو و نیل عانه از بحیره کورى مذکور،بطلمیوس که اصل کتب این فن از مصنفات اوست ذکر ایندو رود دیگر نکرده استو گمان برده است که همین نیل مصر از آن موضع به طرف شمال مىآید و بس؛ و نیل عانه نیز مخرج آن از پایان این کوه مقسم است و در کتاب رسم المعمور میگوید که این بحیره کوری، بحیرهای مدور است بر خطاستوا و قطر آن دو درجه باشد، و مرکز آن بر خط استوا به محلی است که طول آن پنجاه و سه درجه و نصف است».[109]
به نظر میرسد مراد از رسم المعمور، کتاب رسم المعمور فی الارض، تألیف یعقوب بن اسحاق کندی (د. 259ﮬ) باشد که به دست ما نرسیده است.[110]
ابن سینا
تقویم البلدان: «ذکر نیل مصر و هو النهر العظیم المشهور الذی لیس له نظیر فی الوجود و قد وصفه ابن سینا فقال:و قد انفرد بثلاث صفات عن سائر أنهار الأرض: أحدها انه أطول أنهار الأرض من مبتداه إلى منتهاه و ذلک یستلزم لطافته بسبب کثرة الجریان؛ الثانیة انه یجری فی رمال و صخور؛ فیسلم عن الأرض الخنزة و الحماة و الوحل الذی لا یکاد أن یخلو منه نهر؛ الثالثة ان الحجر فیه لا یخضر کما یخضر فی غیره».[111]
جغرافیای حافظ ابرو: «رود نیل از معظمات انهار عالم است، و شیخ ابو علی آورده است که آب رود نیل را در عالم نظیر نیست و به سه صفت ممتاز است از آبهای دیگر. یکی آنکه اطول انهار روی زمین است، بدان جهت که منبع آن خود معلوم نیست. و از آنجا که معلوم است و مردم رسیده است- و آن آب می آید تا آنجا که به دریای روم متصل میشود قریب یک هزار فرسنگ زیادت است. و در اکثر مواضع تیز می رود و کثرت جریان مستلزم لطافت است. دویم آنکه از ابتدا تا انتها بر ریگ و سنگ میگذرد و در هیچ موضع بر زمین شوره و خاک نرم نمیگذرد که به آن مختلط شود و آب را متغیّر گرداند، و همیشه در تمام فصول سال آب آن صافی است. سه دیگر سنگهایی که در ممر آن آب است سبز نمیشود، مانند سنگهایی که در ممر انهار دیگر واقع است».[112]
دادههای ابوالفدا درباره رود نیل که به ابن سینا نسبت داده، در هیچ یک از آثار ابن سینا یافت نشده است.
قانون (قانون مسعودی)، تألیف ابوریحان بیرونی
تقویم البلدان: «جبل الحرث و هو جبل عند اردبیل من اذربایجان لا یرتقی الی اعلاه لارتفاعهو أردبیل حیث الطول ثلاث و سبعون و خمسون دقیقة، و العرضثمان و ثلاثون على ما قاله فی القانون».[113]
جغرافیای حافظ ابرو: «حرث کوهی است نزدیک اردبیل از آذربایجان و میگویند که بر آن نمیتوان رفت از غایت بلندی. و اردبیل در موضعی است که طول آن هفتاد و سه درجه است و پنجاه دقیقه، و عرض سی و هشت درجه؛ و در قانون طول و عرض اردبیل را چنین گفته است».[114]
برای شناخت این منبع به کتاب تقویم البلدان مراجعه شد. ابوالفدا در کتاب خود فقط یکبار به کتاب قانون مسعودی نوشته ابوریحان بیرونی اشاره کرده و در موارد دیگر از آن با نام «قانون» یاد کرده که در جغرافیای حافظ ابرو نیز به همین صورت وارد شده است. به هر رو این مبحث در کتاب قانون مسعودی یافت نشده است.
نتیجه
یکی از منابعی که حافظ ابرو در مقدمه کتاب جغرافیای خود از آن نام برده، «قانون البلدان» است. ازآنجاکه اثری با این نام برای ما ناشناخته بود، برای شناخت آن، ناچار آثاری در جغرافیا را که با «قانون البلدان» تشابه اسمی داشتند، مانند البلدانِ یعقوبی (د. 284ھ)، البلدانِ ابن فقیه (د. 365ھ)، معجم البلدانِ یاقوت حموی (د. 626ھ)، تقویم البلدانِ ابوالفدا (د. 732ھ) مورد مطالعه تطبیقی قرار گرفتند. در این مطالعه مشخص شد، کتاب تقویم البلدانِ ابوالفدا، یکی از منابع اصلی حافظ ابرو بوده و او حدود یک سوم از محتوای جغرافیایی کتابش را از این اثر نقل عینی یا مضمونی کرده است. در نقلهای عینی، حافظ ابرو عبارتهای مؤلف را بدون تغییر پس از ترجمه به کتاب خود انتقال داده است، اما در نقلهای مضمونی، دادههای ابوالفدا را با تلخیص یا افزودههایی از خود و منابع دیگر تکمیل و اصلاح کرده است. در نوع اخیر، این کار، گاه سبب نامفهوم شدن پارهای از مطالب جغرافیایی حافظ ابرو شده است. این بررسی همچنین نشان داده است که شماری از منابع قدیم که به گمان برخی از محققان از منابع مورد استفاده حافظ ابرو قلمداد شدهاند، در شمار منابع او نبودهاند، بلکه درواقع جزو منابع تقویم البلدان بودهاند که در فرایند نقلهای حافظ ابرو به کتاب او راه یافتهاند.
کتابشناسی
آل داود، سید علی، «ذکر دریای فارس در آثار حافظ ابرو»، ایرانشهر امروز، سال اول، (فروردین- خرداد)، 1395ش.
ابن بلخی، فارسنامه، به کوشش منصور رستگار فسایی، شیراز، بنیاد فارسشناسی، 1374ش.
ابن تغری بردی، یوسف، النجوم الزاهرة فی ملوک مصر و القاهرة، قاهرة، وزارة الثقافة و الارشاد القومی، المؤسسة المصریة العامة، 1392.
ابن خرداذبه، عبیدالله بن عبدالله، المسالک و الممالک، بیروت، دار صادر، 1992م.
ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، به کوشش علی شیری، بیروت، دار الفکر، 1415ھ.
ابن عدیم، عمر بن احمد، بغیة الطلب فی تاریخ حلب، به کوشش سهیل زکار، بیروت، دارالفکر.
ابن فقیه، احمد بن محمد، البلدان، به کوشش یوسف الهادی، بیروت، عالم الکتب، 1416ﻫ .
ابن منظور، لسان العرب، به کوشش علی شیری، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1412ﻫ/ 1992م.
ابن ندیم، محمد بن اسحاق، الفهرست، بیروت، دار المعرفة.
ابوالفدا، تقویم البلدان، بیروت، دارصادر، افست پاریس، 1840م.
احمدی، محسن، «خجند»، دایرة المعارف بزرگ اسلامی، زیر نظر کاظم بجنوردی، ج 21، تهران، مرکز دایرةالمعارف بزرگ اسلامی، 1392ش.
اصطخری، محمد بن ابراهیم، مسالک الممالک، بیروت، دار صادر، 1927م.
امیرخانی، غلامرضا، تداوم و تحول در تاریخنگاری ایران، بررسی و تحلیل آثار شهاب الدین عبدالله خوافی (حافظ ابرو)، تهران، طرح نقد، 1395ش.
بکران، محمد بن نجیب، جهان نامه، به کوشش محمد امین ریاحی، تهران، ابن سینا، 1342ش.
حافظ ابرو، تاریخ و جغرافیا، نسخه خطی کتابخانه ملک شماره 4143.
همو، جغرافیای حافظ ابرو، به کوشش صادق سجادی، تهران، بنیان، دفتر نشر میراث مکتوب، 1375ش.
همو، جغرافیای تاریخی خراسان در تاریخ حافظ ابرو، به کوشش غلامرضا ورهرام، تهران، انتشارات اطلاعات،1370ش.
حدود العالم من المشرق الی المغرب، با مقدمه بارتولد و تعلیقات مینورسکی، ترجمه میر حسین شاه، به کوشش مریم میر احمدی و غلامرضا ورهرام، تهران، دانشگاه الزهراء، 1383ش.
خوارزمی، محمد بن موسی، کتاب صورة الارض، به کوشش هانس فون مژیک، لایپزیک، 1926م.
دهخدا، لغتنامه.
رضا، عنایت الله، «آرال»، دایرة المعارف بزرگ اسلامی، زیر نظر کاظم بجنوردی، ج 1، تهران، مرکز دایرة المعارف بزرگ اسلامی، 1367ش.
همو، «ابوالفداء»، دایرة المعارف بزرگ اسلامی، زیر نظر کاظم بجنوردی، ج6، تهران، مرکز دایرة المعارف بزرگ اسلامی، 1373ش.
زرکلی، خیرالدین، الاعلام، بیروت، دار العلم للملایین، 1989م.
سجادی، صادق، نک. حافظ ابرو، جغرافیای حافظ ابرو، به کوشش صادق سجادی، تهران، بنیان، دفتر نشر میراث مکتوب، 1375ش.
سرافرازی، عباس، «خلیج فارس در جغرافیای حافظ ابرو»، مجموعه مقالات نهمین همایش ملی فرهنگی گردشگری خلیج همیشه فارس، تهران، جهاد دانشگاهی- مرکز گردشگری علمی فرهنگی دانشجویان ایران، (بهمن) 1392ش.
سعیدی، مریم و پروانه معاذالهی، سنت ترجمه در عصر ایلخانان و تیموریان، تهران، قطره، 1394ش.
قزوینی، زکریا بن محمد، آثار البلاد و اخبار العباد، بیروت، دار صادر، 1998م.
کراچکوفسکی، ایگناتی یولیانوویچ، تاریخ نوشتههای جغرافیایی در جهان اسلام، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1379ش.
مقدسی، محمد بن احمد، کتاب احسن التقاسیم فی معرفة الاقالیم، به کوشش دخویه، لیدن، 1906م.
هینتس، والتر، اوزان و مقیاسها در اسلام، ترجمه غلامرضا ورهرام، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1368ش.
یاقوت حموی، معجم البلدان، بیروت، دارصادر، 1995م.
یعقوبی، احمد بن اسحاق، کتاب البلدان، به کوشش دخویه، لیدن، 1967م.
The Times comprehensive Atlas of the wolrd, London, Times books, 2014.
[1]. تاریخ دریافت:14/11/1396؛ تاریخ پذیرش: 13/12/1396
[56]. «ینگی» در زبان ترکی به معنای «نو» است. «کَند»/ «کَنت» در زبان ترکی به معنای روستا و شهر است (نک. دهخدا، ذیل واژهها؛ نیز نک. ابوالفدا، 488- 489). در اینجا به نظر میرسد واژه «ینگی» در جغرافیای حافظ ابرو تحریف شده باشد.
[60]. خجند در گذشته شهری بود در ماوراءالنهر بر ساحل رود سیحون که در منابع قدیم به دو صورت خجندة (نک. ابن خرداذبه، 25؛ اصطخری، 295؛ یاقوت حموی، 2 /347، ذیل «خجندة») و خجند (نک.حدود العالم من المشرق الی المغرب، 149؛ قزوینی، 554) نیز ضبط شده است. این شهر امروزه مرکز استان(ولایت) سغد در کشور تاجیکستان است (برای اطلاع بیشتر نک. احمدی، 65- 68).
[61]. نک. حدود العالم من المشرق الی المغرب، 57؛ بکران، 49؛ یاقوت حموی، 3/ 294، ذیل «سیحون»؛ حمدالله مستوفی، 217.
[62]. دریاچه خوارزم امروزه با نام دریاچه آرال مشهور است. این دریاچه بر اثر تغییر مسیر رودهای اصلی که در آن میریخته، از حدود اوایل قرن نهم که حافظ ابرو به آن اشاره کرده، تا اواخر قرن دهم کم آب و خشک شده بوده است (برای اطلاع بیشتر نک. رضا، 286).
[74]. عینتاب (نک. ابن عساکر، 57/ 119؛ ابن تغری بردی، 7/ 156) یا عین تاب (یاقوت حموی، 4/ 176؛ ابن عدیم، 1/ 323؛ ابن تغری بردی، 13/ 61) در منابع به هر دو صورت ضبط شده است. عینتاب امروزه شهر و استانی با نام «غازی عینتاب» در جنوب شرقی ترکیه است.
[80]. نک. حافظ ابرو، همان، 1/ 373. «بهنسا» نام شهری در مصر باستان در منطقه «صعید» (نک. یاقوت حموی، 1/ 516، ذیل «بهنسا». امروزه ویرانههای «بهنسا» در استان مِنیا در مصر واقع است (نک. مشعل، 7/ 321).
[84]. گز نام فارسی ذراع است. به گفته هینتس ذراع معمول در ایران ذراع هاشمی بوده که اندازه آن 2/ 46 سانتیمتر بوده است (هینتس، 99). با این حساب، قطر تقریبی هر دولاب به گفته مؤلف در حدود 18متر بوده است. حافظ ابرو در سراسر کتابش واحد «ذراع» را با نام فارسی آن یعنی «گز» جایگزین کرده است (برای مثال نک. حافظ ابرو، همان، 1/ 268؛ قس. ابوالفدا، 175).
[95]. برای مثال در جغرافیای حافظ ابرو، نام «سینیز» به اشتباه «شتبر» ضبط شده است (نک. همان، 1/ 104، قس. ابوالفدا،22). با توجه به دادههای منابع قدیم جغرافیایی به نظر میرسد، «سینیز» صحیح است (نک. اصطخری، 128؛ ابن بلخی، 356؛ یاقوت حموی، 3/ 300، ذیل «سینیز»).
آل داود، سید علی، «ذکر دریای فارس در آثار حافظ ابرو»، ایرانشهر امروز، سال اول، (فروردین- خرداد)، 1395ش.
ابن بلخی، فارسنامه، به کوشش منصور رستگار فسایی، شیراز، بنیاد فارسشناسی، 1374ش.
ابن تغری بردی، یوسف، النجوم الزاهرة فی ملوک مصر و القاهرة، قاهرة، وزارة الثقافة و الارشاد القومی، المؤسسة المصریة العامة، 1392.
ابن خرداذبه، عبیدالله بن عبدالله، المسالک و الممالک، بیروت، دار صادر، 1992م.
ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، به کوشش علی شیری، بیروت، دار الفکر، 1415ھ.
ابن عدیم، عمر بن احمد، بغیة الطلب فی تاریخ حلب، به کوشش سهیل زکار، بیروت، دارالفکر.
ابن فقیه، احمد بن محمد، البلدان، به کوشش یوسف الهادی، بیروت، عالم الکتب، 1416ﻫ .
ابن منظور، لسان العرب، به کوشش علی شیری، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1412ﻫ/ 1992م.
ابن ندیم، محمد بن اسحاق، الفهرست، بیروت، دار المعرفة.
ابوالفدا، تقویم البلدان، بیروت، دارصادر، افست پاریس، 1840م.
احمدی، محسن، «خجند»، دایرة المعارف بزرگ اسلامی، زیر نظر کاظم بجنوردی، ج 21، تهران، مرکز دایرةالمعارف بزرگ اسلامی، 1392ش.
اصطخری، محمد بن ابراهیم، مسالک الممالک، بیروت، دار صادر، 1927م.
امیرخانی، غلامرضا، تداوم و تحول در تاریخنگاری ایران، بررسی و تحلیل آثار شهاب الدین عبدالله خوافی (حافظ ابرو)، تهران، طرح نقد، 1395ش.
بکران، محمد بن نجیب، جهان نامه، به کوشش محمد امین ریاحی، تهران، ابن سینا، 1342ش.
حافظ ابرو، تاریخ و جغرافیا، نسخه خطی کتابخانه ملک شماره 4143.
همو، جغرافیای حافظ ابرو، به کوشش صادق سجادی، تهران، بنیان، دفتر نشر میراث مکتوب، 1375ش.
همو، جغرافیای تاریخی خراسان در تاریخ حافظ ابرو، به کوشش غلامرضا ورهرام، تهران، انتشارات اطلاعات،1370ش.
حدود العالم من المشرق الی المغرب، با مقدمه بارتولد و تعلیقات مینورسکی، ترجمه میر حسین شاه، به کوشش مریم میر احمدی و غلامرضا ورهرام، تهران، دانشگاه الزهراء، 1383ش.
خوارزمی، محمد بن موسی، کتاب صورة الارض، به کوشش هانس فون مژیک، لایپزیک، 1926م.
دهخدا، لغتنامه.
رضا، عنایت الله، «آرال»، دایرة المعارف بزرگ اسلامی، زیر نظر کاظم بجنوردی، ج 1، تهران، مرکز دایرة المعارف بزرگ اسلامی، 1367ش.
همو، «ابوالفداء»، دایرة المعارف بزرگ اسلامی، زیر نظر کاظم بجنوردی، ج6، تهران، مرکز دایرة المعارف بزرگ اسلامی، 1373ش.
زرکلی، خیرالدین، الاعلام، بیروت، دار العلم للملایین، 1989م.
سجادی، صادق، نک. حافظ ابرو، جغرافیای حافظ ابرو، به کوشش صادق سجادی، تهران، بنیان، دفتر نشر میراث مکتوب، 1375ش.
سرافرازی، عباس، «خلیج فارس در جغرافیای حافظ ابرو»، مجموعه مقالات نهمین همایش ملی فرهنگی گردشگری خلیج همیشه فارس، تهران، جهاد دانشگاهی- مرکز گردشگری علمی فرهنگی دانشجویان ایران، (بهمن) 1392ش.
سعیدی، مریم و پروانه معاذالهی، سنت ترجمه در عصر ایلخانان و تیموریان، تهران، قطره، 1394ش.
قزوینی، زکریا بن محمد، آثار البلاد و اخبار العباد، بیروت، دار صادر، 1998م.
کراچکوفسکی، ایگناتی یولیانوویچ، تاریخ نوشتههای جغرافیایی در جهان اسلام، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1379ش.
مقدسی، محمد بن احمد، کتاب احسن التقاسیم فی معرفة الاقالیم، به کوشش دخویه، لیدن، 1906م.
هینتس، والتر، اوزان و مقیاسها در اسلام، ترجمه غلامرضا ورهرام، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1368ش.
یاقوت حموی، معجم البلدان، بیروت، دارصادر، 1995م.
یعقوبی، احمد بن اسحاق، کتاب البلدان، به کوشش دخویه، لیدن، 1967م.
The Times comprehensive Atlas of the wolrd, London, Times books, 2014.