نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 استادیار گروه تاریخ و تمدن ملل اسلامی، دانشگاه شهید بهشتی، تهران، ایران
2 استادیار گروه معارف اسلامی، دانشگاه شهید بهشتی، تهران، ایران
چکیده
روایات ملامتگرایانه درباره زنان در نهجالبلاغه، عمدتا با خارجسازی متن از زمینه تاریخی خود با شرایط و دیدگاههای مدرن امروزی قیاس میشود که در تقابل با دیدگاههای مدافع حقوق زنان، به عنوان بخشی از سنت اسلامی- شیعی ناسازگار با این دیدگاههای مدرن، تلقی میگردد. در این پژوهش افزون بر اینکه نشان داده شده بسیاری از گزارههای نکوهشگرایانه مربوط به زنان در نهجالبلاغه فاقد اسناد معتبر است؛ این نتیجه بهدست میآید که محتوای این گزارهها با انبوهی از گزارههای مشابه در متون ادبی سده چهارم به بعد انطباق دارد و این دیدگاههای ملامتگرانه درباره زنان، با توجه به اقتضائات و شرایط فرهنگی مقارن با عصر تدوین نهجالبلاغه در سده چهارم، قابل فهم، پذیرفتنی و همسو با ذهنیتهای عامی است که در بسیاری از متون ادبی و تاریخی عصر تدوین نهجالبلاغه و پس از آن تا سدههای متمادی، بازتاب و استمرار یافته است. بر اساس این فرضیه از منظری بروندینی، این گزارههای نکوهشگرایانه از الحاقات متأخر در عصر تدوین نهجالبلاغه تلقی شده و بر این مبنا با تأکید بر روش همسنجی بینامتنی (ارزیابی متون مشابه) و با رویکرد تاریخ فرهنگی جدید، زیر شاخه تاریخ ذهنیت، تلاش شده است، شواهد، زمینهها و نیز ذهنیتهای فرهنگی درباره زنان، در نهجالبلاغه و شروح آن و متون متنوع ادبی و تاریخی تا سده هفتم بررسی و تحلیل شود و شباهتها و افقهای همتراز این متون با این گزارههای نهجالبلاغه نمایان گردد.
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
The Misogynous Statements in Nahj ul-Balāgha: A Non-Confessional Analysis
نویسندگان [English]
- negar Zeilabi 1
- Marziye Mohases 2
1 Assistant Professor, Department of History and Civilization of Muslim Nations, Shahid Beheshti University, Tehran, Iran
2 Assistant Professor, Department of Islamic Doctrinal Thought, Shahid Beheshti University, Tehran, Iran
چکیده [English]
The misogynous narratives that were reflected in Nahj ul-Balāgha, are typically understood as such by decontextualizing the statements and embedding them in the modern framework. Given the incongruity between the traditional statement and the feminist viewpoints of the modern era, the statements- as part of Islamic and especially, Shiite tradition- are inconsonantly compared with the modern outlooks. The present paper shows that many of those statements regarding women in Nahj ul-Balāgha are not buttressed by any reliable evidence as well as the content of those statements could be traced in the bulk of similar statements in the literary works written after the fourth century A.H. Moreover, given the cultural circumstances of the time that Nahj ul-Balāgha was embedded in, those attitudes towards women are intelligible and also they were accepted and considered to be consonant with the popular mentalities wrought into the historical and literary works contemporary with compiling Nahj ul-Balāgha and those composed in the subsequent centuries. To expound this hypothesis, attempts are made to analyze the evidence, context as well as cultural mentalities about women in Nahj ul-Balāgha, and its exegeses and sundry literary and historical texts produced up to the 6th/12th century in order to compare those texts with the former. The approach is non-confessional
کلیدواژهها [English]
- Nahj ul-Balāgha
- women
- misogyny
- history of mentality
تحلیل برون دینی گزارههای نکوهشگرایانه درباره زنان در نهجالبلاغه[1]
نگار ذیلابی[2]
استادیار گروه تاریخ و تمدن ملل اسلامی، دانشگاه شهید بهشتی، تهران، ایران
مرضیه محصص[3]
استادیار گروه معارف اسلامی، دانشگاه شهید بهشتی، تهران، ایران
چکیده
روایات ملامتگرایانه درباره زنان در نهجالبلاغه، عمدتا با خارجسازی متن از زمینه تاریخی خود با شرایط و دیدگاههای مدرن امروزی قیاس میشود که در تقابل با دیدگاههای مدافع حقوق زنان، به عنوان بخشی از سنت اسلامی- شیعی ناسازگار با این دیدگاههای مدرن، تلقی میگردد. در این پژوهش افزون بر اینکه نشان داده شده بسیاری از گزارههای نکوهشگرایانه مربوط به زنان در نهجالبلاغه فاقد اسناد معتبر است؛ این نتیجه بهدست میآید که محتوای این گزارهها با انبوهی از گزارههای مشابه در متون ادبی سده چهارم به بعد انطباق دارد و این دیدگاههای ملامتگرانه درباره زنان، با توجه به اقتضائات و شرایط فرهنگی مقارن با عصر تدوین نهجالبلاغه در سده چهارم، قابل فهم، پذیرفتنی و همسو با ذهنیتهای عامی است که در بسیاری از متون ادبی و تاریخی عصر تدوین نهجالبلاغه و پس از آن تا سدههای متمادی، بازتاب و استمرار یافته است. بر اساس این فرضیه از منظری بروندینی، این گزارههای نکوهشگرایانه از الحاقات متأخر در عصر تدوین نهجالبلاغه تلقی شده و بر این مبنا با تأکید بر روش همسنجی بینامتنی (ارزیابی متون مشابه) و با رویکرد تاریخ فرهنگی جدید، زیر شاخه تاریخ ذهنیت، تلاش شده است، شواهد، زمینهها و نیز ذهنیتهای فرهنگی درباره زنان، در نهجالبلاغه و شروح آن و متون متنوع ادبی و تاریخی تا سده هفتم بررسی و تحلیل شود و شباهتها و افقهای همتراز این متون با این گزارههای نهجالبلاغه نمایان گردد.
کلیدواژهها: نهجالبلاغه، زنان، زنستیزی، تاریخ ذهنیت.
مقدمه
گزارههای ملامتگرانه درباره زن در نهجالبلاغه از مسائل پیچیدهای است که همچنان محل مناقشه و بحث بسیار است و در میان گروههای مختلف شیعیان از سویی و نیز از سوی منتقدین سنت شیعی پرسشها و انتقادات بسیاری برانگیخته است: از جمله اینکه چگونه ممکن است امام معصوم، چنین دیدگاههای تند و انتقادی نسبت به زن ابراز کرده و صفاتی چون کمخردی و شرارت را به کل زنان تعمیم داده باشد؟ و چگونه میتوان در عصر جدید و در کنار دیدگاههای مدافع حقوق زنان چنین نسبتهایی را پذیرفت؟ و نیز چگونه میتوان این دیدگاههای مطرح شده در نهجالبلاغه را در کنار تلقی غیر جنسیتی اسلام و آیات انسان محور قرآن، بدون تعارض فهمید؟
پژوهش حاضر فارغ از مبناهای درون دینی، بر اساس رویکرد تاریخ فرهنگی و روش نقد متون مشابه (همسنجی بینامتنی) و با تاکید بر کشف ذهنیتهای تاریخی عصر تدوین نهجالبلاغه، مسأله را از منظر دیگری بررسی کرده و امیدوار است گرهگشای برخی غوامض تاریخی در اینباره باشد و دستکم نشان دهد که چگونه بسیاری از مضمونهای به کار رفته در نهجالبلاغه، در بسیاری از متون متنوع ادبی و تاریخی نویسندگان نامدار مسلمان تکرار شده است.
تبیین مسأله و فرضیهها
پژوهشهایی که تاکنون درباره این موضوع انجام شده عمدتا از منظری دروندینی است و به نتایجی از جمله عدم اعتبار روایات نکوهشگرایانه درباره زنان و یا توجیه و تفسیر متکلفانه این دست روایات منتهی شده و بسیاری از اینان نیز گفتهاند این روایات و نظرات بدبینانه امام(ع) نسبت به زنان در قبال اعمال عایشه، همسر پیامبر، بهویژه پس از جنگ جمل بوده است.
در این پژوهش از منظر بروندینی، فارغ از تعلقات مذهبی، متن نهجالبلاغه و دیدگاههای مربوط به زنان در این متن، صرفا به مثابه متنی تدوین شده در سده چهارم، بر اساس رویکرد تاریخ فرهنگی و با روش نقد متون مشابه (همسنجی بینامتنی)، بررسی شده و دو نتیجه عمده حاصل شده است: نخست اینکه اسناد این روایات و گزارههای مربوط به زنان در نهجالبلاغه نامعتبر، لرزان و غیر قطعی است،[4] دیگر اینکه در این پژوهش با عرضه ذهنیتهای فرهنگی رایج در سدههای سوم تا هفتم[5] در متون اسلامی، نشان داده شده است که مضمون ملامتگرانه در اینباره، تشبیهها و حتی گاه کلمات و عبارات مندرج در نهجالبلاغه، در دیگر متون متنوع ادبی و تاریخی پیرامون نهجالبلاغه در سراسر جهان اسلام، قابل ردیابی است.
این ذهنیت فرهنگی رایج که عمدتا حاکی از تخفیف و تحقیر زنان است و به پردهنشینی و ناکارآمدی اجتماعی آنها منتهی شده، در پیدایش و تداوم این گزارههای نکوهشگرانه تأثیرگذار بوده است؛ در حالیکه رگههایی از جریان فکری مبتنی بر تکریم زنان و نگاه غیرجنسیتی به انسان در مباحثی چون ایمان و تقوا، در اندیشه توحیدی اسلام و آیات قرآن مطرح شده، اما این نگاه در میان عموم جامعه مقبول و محل توجه نبوده است، در حقیقت روایات مربوط به زنان در متن گردآوری شده نهجالبلاغه در سده چهارم، با توجه به ذهنیتهای رایج درباره زنان در سده چهارم و پس از آن، متنی کاملا سازگار و همخوان با مقتضیات عصر است. افزون بر این، پس از ورود و عمومیت یافتن آراء یونانی در جهان اسلام و دیدگاههای فیلسوفانی چون ارسطو و افلاطون که قائل به نقص طبیعی و ذاتی زن بودهاند، این دیدگاهها نه تنها تداوم یافت که با عاملی برونفرهنگی هم تأیید و تقویت شد. بر این اساس نقش آراء یونانی، تنها نقشی تأییدکننده در استمرار سنتی کهن بوده که در فرهنگ سدههای متمادی پیش از آن ریشه داشته است. بر اساس این فرضیه، نهجالبلاغه به عنوان متنی گردآوریشده در سده چهارم، در بخش ناظر به دیدگاههای ملامتگرایانه نسبت به زنان، بازتابدهنده ذهنیات رایج زمینه و زمانه خود درباره زنان و نحوه کنشگری آنها است و این فقرات از متن نهجالبلاغه بیش از آنکه با متن قرآن قابل قیاس باشد، به متون متنوع ادبی و تاریخی سده چهارم به بعد شباهت دارد. بنابراین بسیار محتمل است که بخشهایی از نهجالبلاغه (در اینجا، گزارههای ملامتگرانه درباره زنان) از جمله الحاقات سده چهارم و پس از آن بوده باشد، دیدگاههایی که در این سدهها پذیرفته و معمول بوده و جزو یکی از پارادایمهای رایج زمانه تلقی میشده است.
پیشینه پژوهش
درباره موضوع جایگاه زن در نهجالبلاغه مقالات بسیاری نوشته شده است. این آثار عمدتا از منظری دروندینی غالبا در صدد توجیه و تفسیر فحوای روایات برآمدهاند و بیشتر این هدف را دنبال کردهاند که در روزگار امروزی، با توجه به اقتضائات معاصر بتوان تفسیری سازگار با ارزشهای جدید اجتماعی به دست داد. انبوهی از این نوشتهها با روشی اقناعی یا ژورنالیستی، با گزینش معدودی از روایات تلاش کردهاند، به نحوی تناقضها و شبهات مختلفی را که در اینباره پدید آمده پاسخ گویند. برخی از این آثار بر نقد اسناد این روایات متمرکز شده، برخی بر محتوا و برخی از مقالات به هر دو جنبه پرداختهاند. مقاله «تأملی در روایات نهجالبلاغه در نکوهش زن» نوشته فتحیه فتاحیزاده، محمد رضا رسولی و الهه حاتمیراد[6] بررسی سندشناسانه قابل توجهی است که احتمال عدم صحت اسنادی برخی از این روایات را مطرح کرده است. آمنه اینلوز هم در مقالهای به زبان انگلیسی ذیل عنوان «آیا امام علی(ع) زنستیز بود؟»[7] به تفصیل به این بحث پرداخته و ضمن رد انتساب این روایات به امام(ع)، این ادعا را مطرح کرده است که پس از ماجرای نهضت ترجمه و ورود آراء یونانی به جهان اسلام، این افکار زنستیزانه یونانی وارد جهان اسلام شده و به بزرگان دین هم نسبت دادهاند. اینلوز در این مقاله درباره چگونگی این فرایند و یا متونی که این اندیشهها را ترویج کردهاند و نحوه راهیافتن آن به مجموعه روایاتی که سیدرضی تحت عنوان نهجالبلاغه گردآورد اشاره نکرده است. در پایان مقاله، اینلوز با این پیشفرض که کتاب سُلَیم بن قیس هلالی از قدیمترین متون شیعی سده اول است[8] و بر زندگی سیاسی و حوادث صدر اسلام درباره جانشینی علی(ع) متمرکز است، استدلال کرده که اگر روایات نکوهشگرانه درباره زنان در نهجالبلاغه صحت دارد، چرا نظیر این روایات در کتاب سلیم نیست؟ و با طرح این پرسش نتیجه گرفته است که روایات مربوط به زن در نهجالبلاغه اصالت ندارد.
صرفنظر از این آثار، در سالهای اخیر تلاشهایی برای حل مسأله بر اساس روشهایی مثل هرمنوتیک و فهم کانتکست متن انجام شده که صرفنظر از توفیق یا عدم توفیق نویسندگان، به نحوی پیشینه این اثر تلقی میشوند.[9] از جمله حسن سلیمی در مقالهای تحت عنوان «ارزش و حقوق زنان از دیدگاه علی(ع)»،[10] با مفروضگرفتن اینکه این جملات مندرج در نهجالبلاغه از علی بنابیطالب(ع) است، بر این باور است که برداشتهای سنتی از کلام امام(ع) درست نبوده و این تفاسیر بیشتر برداشتهای نادرستی از کلام امام(ع) در آن ادوار تاریخی است. این مقاله با اینکه به اهمیت تفاسیر و نحوه برداشتها و ذهنیتهای تاریخی اشاره کرده، اما نتوانسته شواهد کافی برای ادعای خود ارائه دهد.
روش و چارچوب نظری
پارادایم نظری این پژوهش، «تاریخ فرهنگی جدید»[11] و در ذیل آن «تاریخ ذهنیت» است و بررسی روایات بر اساس روش همسنجی بینامتنی استوار گشته است.
بر اساس آراء انسانشناس آمریکایی کلیفورد گیرتز[12] بسیاری از افکار، رفتارها و عادات روزانه مردم هر جامعه نمایشگر لایههای درونی فرهنگ آنهاست و با تحلیل موشکافانه این ابعاد میتوان مختصات فرهنگی هر عصر را تبیین کرد. در اواخر سده بیستم تاریخ فرهنگی وارد مرحله جدیدی شد که به تاریخ فرهنگی جدید موسوم گشت. توجه به موضوعات کمتر دیده شده و نامانوستری مثل ذهنیتها و احساسات و عواطف درونی افراد جامعه و استفاده از آن برای تحلیل پدیدهها و رویدادهای تاریخی از دیگر ویژگیهای تاریخ فرهنگی جدید است. مورخ فرهنگی در پی کشف لایههای درونی و معنای مستتر در پدیدهها و ذهنیتهای کنشگران تاریخی است. اعتنا به همه قشرهای اجتماعی، تفسیر کارکردها به معنای توجه به کارکرد هر پدیده برای پی بردن به قواعد و باورهای نهفته در آنها، پرهیز از کلیگویی و تعمیم، کثرت و تنوع اسناد از جمله مختصات این رویکرد نظری است. از میان این مختصات مختلف، توجه به ذهنیت کنشگران تاریخی، بیش از همه مورد توجه مورخان فرهنگی قرار گرفته و مجموعه پژوهشهایی ذیل تاریخ ذهنیت در سالهای اخیر شکل گرفته است. در پژوهشهای تاریخ ذهنیت، بهویژه در پژوهشهای متنمحور، روش همسنجی بینامتنی، پس از اندیشههایی که ژولیا کریستوا[13] مطرح کرد، روشی کارگشاست که بسیار مورد توجه قرار گرفته است؛ به این معنا که هیچ متنی جزیرهای جدا از دیگر متون نیست و هیچ متنی را بدون اتکا به متون دیگر نمیتوان فهمید؛ بر این اساس اگر ذهنیت غالب بر عصر صدور یک متن را بتوانیم کشف کنیم، به نحوی در مسیر و فرایند فهم درست آن متن قرار گرفتهایم؛ زیرا متن نمیتواند خارج و فارغ از ذهنیت پارادایمیک (طرحوارهای) عصر خود پدید آمده باشد. همچنین در این روش، بر این نکته تأکید میشود که فهم هر متن حاصل تعامل دو افق ذهنی و برایند دو نظام معنایی است: نخست افق و نظام معنایی که توسط مؤلف پدید آمده و دیگری افق و نظام معنایی مفسران و مخاطبان متن که تحت تأثیر گفتمانها و پارادایمهای حاکم در هر دوره تاریخی شکل گرفته[14] و متن مبنا، به سمت و سوی نظام فکری و ذهنیات رایج در آن عصر سوق یافته است.
پرسش از اعتبار اسناد نهجالبلاغه
بسیاری از پژوهشگران، اسناد نهجالبلاغه را صحیح دانسته[15] و معتقدند سید رضی پس از حصول اطمینان از صحت اسانید، سلسله اسناد را جز در موارد معدودی حذف کرده است.
با این همه درباره نهجالبلاغه و مباحث اجتماعی، سیاسی و حتی فلسفی آن مجادلات و مناقشات بسیار هست. صرفنظر از دیدگاههایی معارضهجویانه، چون آراء ابن خلکان (م.681)[16]، ذهبی[17]، صفدی[18]، از متقدمین و کسانی چون شوقی ضیف[19] از متأخرین که گاه کل سندیت و اعتبار نهجالبلاغه را مورد تشکیک قرار دادهاند، دیدگاههایی منصفانهتر بهویژه در فضای پژوهشهای علمی سالهای اخیر مطرح شده است؛ برای مثال عمر فروخ[20] با اذعان بر صحت انتساب اغلب خطبههای نهجالبلاغه به امام علی(ع)، معتقد است که برخی نکات و جملات الحاقی به خطبهها راه یافته است؛ از جمله فقراتی از نظرات فلسفی اسکندرانی که اعراب تا سده اول از آنها بیخبر بودند، یا برخی نظرات معتزلی متأخر مانند مباحث مربوط به طبیعیات و الهیات در نهجالبلاغه راه یافته است. سعید شفیعی[21] نیز در تأیید نظریه فروخ، با احتیاط، تعابیری چون وجود و عدم را از مباحث فلسفی متأخر راهیافته در نهجالبلاغه دانسته است. در میان علمای شیعه که طبعا نگاهی دروندینی به نهجالبلاغه دارند نیز برخی به طور ضمنی عدم قطعیت انتساب برخی خطبهها و روایات را منطقی دانستهاند.[22] همچنین برخی از پژوهشگران در بررسی سندشناسانه روایات مربوط به زنان در نهجالبلاغه، احتمال عدم صحت اسناد برخی از این روایات را مطرح کردهاند.[23] به بیان دیگر این اندیشه که کلیت نهجالبلاغه نوشته و برساخته سید رضی باشد، با توجه به ذکر قسمتهای عمدهای از نهجالبلاغه در منابع دیگر و نیز با توجه به سبک متمایز نثر سید رضی در آثار بازمانده از وی، اندیشهای مردود است؛ اما درباره فقراتی از نهجالبلاغه تردیدهایی مطرح است. برخی از پژوهشگران معتقدند در اواخر سده سوم چهارصد خطابه به امام علی نسبت داده شده، در حالی که نیم قرن بعد این عدد به چهارصد و هشتاد خطبه رسیده است.[24] بر این اساس ضمن پذیرفتن اعتبار کلیت اثر، درباره هر گزاره آن میتوان بررسی سندشناسانه یا متنشناسانه جداگانهای انجام داد.
گزارههای نهجالبلاغه درباره زنان
مهمترین گزارههای متن نهجالبلاغه درباره زنان، مضمونهایی چون نقص عقل و ایمان زنان، شرارت طبع آنها و منع مردان از مشاوره گرفتن از زنان و پیروی از آنهاست. برای امکان مقایسه این مضامین با دیگر متون، لازم است این شواهد به دقت بررسی شود:
مهمترین این شواهد اعم از خطبهها، نامه ها و کلمات قصار، شامل گزارههای ذیل است: مَعَاشِرَ النَّاسِ إِنَّ النِّسَاءَ نَوَاقِصُ الْإِیمَانِ نَوَاقِصُ الْحُظُوظِ نَوَاقِصُ الْعُقُولِ فَأَمَّا نُقْصَانُ إِیمَانِهِنَّ فَقُعُودُهُنَّ عَنِ الصَّلَاةِ وَ الصِّیَامِ فِی أَیَّامِ حَیْضِهِنَّ وَ أَمَّا نُقْصَانُ عُقُولِهِنَّ فَشَهَادَةُ امْرَأَتَیْنِ کَشَهَادَةِ الرَّجُلِ الْوَاحِدِ وَ أَمَّا نُقْصَانُ حُظُوظِهِنَّ فَمَوَارِیثُهُنَّ عَلَى الْأَنْصَافِ مِنْ مَوَارِیثِ الرِّجَالِ فَاتَّقُوا شِرَارَ النِّسَاءِ وَ کُونُوا مِنْ خِیَارِهِنَّ عَلَى حَذَرٍ وَ لَا تُطِیعُوهُنَّ فِی الْمَعْرُوفِ حَتَّى لَا یَطْمَعْنَ فِی الْمُنْکَرِ:[25] «اى مردم، بدانید که زنان را ایمان ناقص است و بهرهمندیهایشان ناقص است و عقلهایشان ناقص است. اما ناقص بودن ایمانشان از آن روست که در ایام حیض از خواندن نماز و گرفتن روزه معذورند و ناقص بودن عقلهایشان، بدان دلیل است که شهادت دو زن برابر شهادت یک مرد است و نقصان بهرهمندیشان در این است که میراث زنان نصف میراث مردان است. از زنان بد بپرهیزید و از زنان خوب حذر کنید و کار نیک را به خاطر اطاعت از آنان انجام مدهید، تا به کارهاى زشت طمع نکنند».[26]
إِنَّ الْبَهَائِمَ هَمُّهَا بُطُونُهَا وَ إِنَّ السِّبَاعَ هَمُّهَا الْعُدْوَانُ عَلَى غَیْرِهَا وَ إِنَّ النِّسَاءَ هَمُّهُنَّ زِینَةُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَ الْفَسَادُ فِیهَا:[27] «درندگان، همه همّشان تجاوز و حمله به دیگران است و زنان همه همّشان آرایش این جهان و فساد کردن در آن است».
وَ إِیَّاکَ وَ مُشَاوَرَةَ النِّسَاءِ فَإِنَّ رَأْیَهُنَّ إِلَى أَفْنٍ وَ عَزْمَهُنَّ إِلَى وَهْنٍ وَ اکْفُفْ عَلَیْهِنَّ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ بِحِجَابِکَ إِیَّاهُنَّ فَإِنَّ شِدَّةَ الْحِجَابِ أَبْقَى عَلَیْهِنَّ وَ لَیْسَ خُرُوجُهُنَّ بِأَشَدَّ مِنْ إِدْخَالِکَ مَنْ لَا یُوثَقُ بِهِ عَلَیْهِنَّ وَ إِنِ اسْتَطَعْتَ أَلَّا یَعْرِفْنَ غَیْرَکَ فَافْعَلْ وَ لَا تُمَلِّکِ الْمَرْأَةَ مِنْ أَمْرِهَا مَا جَاوَزَ نَفْسَهَا فَإِنَّ الْمَرْأَةَ رَیْحَانَةٌ وَ لَیْسَتْ بِقَهْرَمَانَةٍ وَ لَا تَعْدُ بِکَرَامَتِهَا نَفْسَهَا وَ لَا تُطْمِعْهَا فِی أَنْ تَشْفَعَ لِغَیْرِهَا وَ إِیَّاکَ وَ التَّغَایُرَ فِی غَیْرِ مَوْضِعِ غَیْرَةٍ فَإِنَّ ذَلِکَ یَدْعُو الصَّحِیحَةَ إِلَى السَّقَمِ وَ الْبَرِیئَةَ إِلَى الرِّیَبِ:[28] «از مشاوره با زنان بپرهیز، زیرا ایشان را رأیى سست و عزمى ناتوان است. زنان را روى پوشیدهدار تا چشمشان به مردان نیفتد؛ زیرا حجاب زنان را بیش از هر چیز از گزند نگه دارد. خارج شدنشان از خانه بدتر نیست از اینکه کسى را که به او اطمینان ندارى به خانه در آورى. اگر توانى کارى کنى که جز تو را نشناسد چنان کن و کارى را که برون از توان اوست، به او مسپار، زیرا زن چون گل ظریف است، نه پهلوان خشن. گرامى داشتنش را از حد مگذران، او را به طمع مینداز، چندان که دیگرى را شفاعت کند. زنهار از رشک بردن و غیرت نمودن نابجا، زیرا سبب مىشود که زن درستکار به نادرستى افتد و زنى را که به عفت آراسته است به تردید کشاند».
فَإِنْ أَطَعْتُمُونِی فَإِنِّی حَامِلُکُمْ إِنْ شَاءَ اللَّهُ عَلَى سَبِیلِ الْجَنَّةِ وَ إِنْ کَانَ ذَا مَشَقَّةٍ شَدِیدَةٍ وَ مَذَاقَةٍ مَرِیرَةٍ وَ أَمَّا فُلَانَةُ فَأَدْرَکَهَا رَأْیُ النِّسَاءِ و ضِغْنٌ غَلَا فِی صَدْرِهَا کَمِرْجَلِ الْقَیْنِ:[29] «اگر از من فرمان ببرید _اگر خدا خواهد_ شما را به راه بهشت مىبرم، هر چند راه سخت و با تلخکامى آمیخته باشد؛ و اما بر فلان زن، اندیشه زنان غلبه یافت و کینه در سینه او جوشیدن گرفت، همچون بوته آهنگران که در آن فلز گدازند».
کُنْتُمْ جُنْدَ الْمَرْأَةِ وَ أَتْبَاعَ الْبَهِیمَةِ رَغَا فَأَجَبْتُمْ وَ عُقِرَ فَهَرَبْتُمْ أَخْلَاقُکُمْ دِقَاقٌ وَ عَهْدُکُمْ شِقَاقٌ وَ دِینُکُمْ نِفَاقٌ وَ مَاؤُکُمْ زُعَاقٌ:[30] «شما سپاهیان آن زن بودید و پیروان آن ستور که چون بانگ کرد اجابتش کردید و چون کشته شد روى به گریز نهادید. خلق و خویتان همه فرومایگى است. پیمانهایتان گسستنى است و دینتان دورویى است و آبتان شور است».
خِیَارُ خِصَالِ النِّسَاءِ شِرَارُ خِصَالِ الرِّجَالِ الزَّهْوُ وَ الْجُبْنُ وَ الْبُخْلُ فَإِذَا کَانَتِ الْمَرْأَةُ مَزْهُوَّةً لَمْ تُمَکِّنْ مِنْ نَفْسِهَا وَ إِذَا کَانَتْ بَخِیلَةً حَفِظَتْ مَالَهَا وَ مَالَ بَعْلِهَا وَ إِذَا کَانَتْ جَبَانَةً فَرِقَتْ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ یَعْرِضُ لَهَا:[31] «بهترین خصلتهاى زنان، بدترین خصلتهاى مردان است: غرور، ترس و بخل؛ چون زن به خود نازد، به کس سر فرود نیارد و چون بخیل باشد، مال خود و شویش را نگه دارد و چون ترسو بود، از هر چه بدو روى آورد، هراسان گردد».
وَ قَالَ (علیهالسلام) الْمَرْأَةُ شَرٌّ کُلُّهَا وَ شَرُّ مَا فِیهَا أَنَّهُ لَا بُدَّ مِنْهَا:[32] «زن همهاش بدى است و بدترین چیزى که در اوست این است که از او چارهاى نیست».
وَ قَالَ (علیهالسلام) الْمَرْأَةُ عَقْرَبٌ حُلْوَةُ اللَّسْبَةِ:[33] «زن کژدمى است که گزیدنش شیرین است.
غَیْرَةُ الرَّجُلِ إِیْمَانٌ وَ غَیْرَةُ المَرْأَةِ کُفْرٌ:[34] «غیرت مرد ایمان و غیرت زن کفر است».
بررسی اسناد تاریخی و منابع موازی روایات مربوط به زنان در نهجالبلاغه
بسیاری از این روایات مذکور در نهجالبلاغه، فاقد اسناد و مدارک معتبر است و در بررسی موردی هر یک این نتیجه حاصل میشود که بسیاری از این روایات پس از سید رضی و در منابع مربوط به سده چهارم و پنجم و پس از آن دیده می شود. چنانکه برخی از پژوهشگران در بررسی سندشناسانه این روایات احتمال عدم صحت اسنادی برخی از آنها را مطرح کردهاند.[35] علاوه بر نکاتی که در پژوهشهای پیشین ذکر شده لازم است روایات مذکور به تفکیک در منابع تاریخی موازی هم بررسی و نشان داده شود که این منابع مقدم بر سید رضی (متوفی، 406) اند یا پسینی تلقی میشوند؟
بخشهایی از معروفترین خطبه (خطبه هشتادم) که به نقص عقل و ایمان و بهرهمندی زنان اشاره کرده در چند منبع دیگر از جمله کافی شیخ کلینی (متوفی، 328)، الامالی شیخ صدوق (متوفی، 381)، قوت القلوب ابوطالب مکی (متوفی، 386)، الاختصاص شیخ مفید (متوفی، 413)، و تذکرة الخواص سبط ابن الجوزی (متوفی، 654) آمده است. همه منابع جایگزین این روایت مربوط به سده چهارم و پنجم و در یک مورد مربوط به سده هفتم است. سلسله روات در منابع فوق همگی با انقطاع و با فاصله میان راویان است که از اعتبار روایت کاسته و آن را با شک و تردید بسیار همراه ساخته چنانکه بسیاری از علما و پژوهشگران بر مرسل بودن آن اتفاق نظر دارند.[36] در صحیح بخاری روایتی با مضمون مشابه به پیامبر اسلام نسبت داده شده که زنان را به سبب نقص در ایمان به جهت معافیت از عبادت در ایام حیض و نقص در عقل به سبب برابری شهادت دو زن با یک مرد و نقص در بهرهمندی و میزان ارث و نیز به سبب نفرین کردن و ناسپاسی به شوهران در عداد بیشترین ساکنان دوزخ معرفی کردهاند. این روایت هم از نظر سلسله روات و هم از لحاظ محتوا مُسند و معتبر نیست.[37]
درباره حکمت 234 که بهترین خصال زنان (غرور و ترس و بخل) بدترین خصال مردان معرفی شده، تنها منبع مقدم بر سید رضی، قوت القلوب[38]ابوطالب مکی است. در سده پنجم، همین مضمون در احیاء العلوم[39] غزالی هم آمده است.
درباره حکمت 61 که زن به عقربی تشبیه شده که نیشش شیرین است، قدیمترین سند نسخه خطی نهجالبلاغه نگارش ابن مودب[40] (متوفی، 499) و نیز منهاج البراعة ابن راوندی[41] (متوفی، 573) است که هر دو نسبت به سید رضی (متوفی، 406) پسینی تلقی میشوند. در منابع قبل از رضی به این روایت اشارهای نشده است حکمت 124 درباره اینکه غیرت زن کفر و غیرت مرد ایمان است، و نیز حکمت 238 که زن سراسر شر است، قدیمترین منابع دو نسخه از نهجالبلاغه است یکی نگارش به سال 421[42] و دیگری ابن مودب[43] (متوفی، 499) و نیز منهاج البراعة ابن راوندی.[44]
خطبه سیزدهم که خطاب به اهل بصره در سرزنش آنها درباره شرکت در جنگ جمل است کُنتُم جُندَ المَرْأةِ و أَتْباعَ البَهِیمةِ...) در منابع متقدم هم آمده است: دینوری (متوفی، 282) در الاخبار الطوال،[45] مسعودی (متوفی، 346) در مروج الذهب،[46] ابن عبد ربه (متوفی، 328) در عقد الفرید،[47] واقدی (متوفی، 208) در الجمل[48] به این روایت اشاره کردهاند. این روایت تنها روایتی است که رد پای آن را در منابع متقدم میتوان یافت. نکته مهم این است که این روایت گزارهای صرفا تاریخی است درباره عایشه و شتر او، به نام عَسْکر، و نمیتوان این سخن ملامتگرایانه را بر دیگر زنان تعمیم داد.
بر اساس این دادهها، ضمن پذیرفتن اعتبار کلیت اثر نهجالبلاغه، میتوان درباره هر روایت بهتفکیک بحث کرد (چنانکه در مجموعه حدیثی بحارالانوار این کار انجام یافته و احادیث ضعیف از صحیح جدا شده)، با عنایت به این نکته شریف رضی مطالب را از منابع متنوعی جمعآوری کرده بوده و همه از لحاظ اعتبار نمیتوانسته در یک سطح باشند.
شواهد فرهنگی ذهنیتهای نکوهشگرایانه درباره زنان در متون ادبی و تاریخی تا سده هفتم
این حقیقت را نباید از نظر دور داشت که نهجالبلاغه تنها متنی نیست که دیدگاههای ملامتگرانه درباره زنان در آن بازتاب یافته است؛ متون مختلف ادبی و تاریخی نگاشته شده به قلم نویسندگان مسلمان در سراسر جهان اسلام، مشتمل بر ایران، عراق، عربستان، مصر و شام، شمال آفریقا و ... آکنده از نگاهی عمدتا بدبینانه و نکوهشگرایانه درباره زنان است. این نگاه البته پیش از اسلام نیز در فرهنگهای سامی یهودی و به موازات آنها در میان ایدهها و اندیشههایی چون مانویت و زروانیسم هم وجود داشته و به هیچ وجه مختص فضای فرهنگی عربی و سپس اسلامی نیست. گزاره مشهور عهد عتیق در کتاب امثال سلیمان که «پشت سر شیر گام بردار، اما پشت سر یک زن هرگز»، در میان یهودیان از شهرتی عام برخوردار است.[49]
از ادیبان مسلمان، جاحظ و آثار متعددش به روشنی بازتابدهنده ذهنیتهای عربی اسلامی سده سوم درباره زنان است. بر اساس تعابیر وی بیشتر اهل جهنم را زنان و فقیران تشکیل میدهند،[50] لغزشها و حماقتها و کمخردیهای زنان بسیار است[51] و صفاتی چون بخل[52] و طمع[53] و شهوتهای لجام گسیخته جنسی[54] در زنان بسی بیشتر از مردان است. زنان ریسمان شیطاناند،[55] با این حال زنان و حیوانات دو نعمت بزرگیاند که به مردان اعطا شده،[56]هرچند زنان چون درختان در هم روییدهای هستند که بیشتر تلخ و فقط برخی قابل خوردناند[57] و در برخی توضیحات هم از تشبیه و کنایه فراتر رفته و زنان و حیواناتی چون گاو و گوزن و پرندگان را هم تراز نشانده است.[58] از نگاه وی زنان به انجام کارهای عبث و بیهوده مثل بازی با پرندگان تمایل دارند[59] و زود به خشم میآیند و چون کودکان زود هم راضی میشوند.[60] میل به خرافات و عقاید عجیب و شگفت در میان زنان بسیار است. برای مثال جاحظ ذیل عنوان عقاید زنان درباره خفاش به شماری از عقاید خرافی زنان درباره خفاش اشاره کرده است.[61] همچنین گاه عقاید غیر معقول درباره حیوانات را به زنان و اشباه زنان نسبت داده است.[62] از این رو مردان را از مشورت با زنان و درافتادن در فتنه آنها برحذر داشته[63] و حتی کمعقلی و حماقت طبقه معلمان را به سبب معاشرت آنها با زنان و کودکان دانسته است[64].جاحظ به نقل از عمر بنخطاب، خلیفه دوم، آورده است که به زنان بیش از آنکه آری بگویید نه بگویید و با آنها مخالفت کنید[65].جاحظ جملاتی را هم به امام علی(ع) نسبت داده که عموما با ذهنیت فوق سازگار است. از جمله اینکه زنان را یاری نرسانید تا به شما متمایل نشوند، به گونهای با زن رفتار کنید که شما را در موضع اقتدار ببیند و نگذارید از ضعفها و شکستهای شما مطلع شوند و شفاعت کردن آنها در حق دیگران را نپذیرید.[66] از معدود مواردی که جاحظ از لزوم صیانت از زنان و خوشرفتاری با آنها یاد کرده، اشاره وی به حدیث خطبةالوداع پیامبر است که در آن به نیکرفتاری با زنان سفارشهایی شده است[67].
کتاب الاغانی نوشته ابوالفرج اصفهانی (متوفی، 356) از مشهورترین متون ادبی است که به مناسبت یکی از موضوعهای اصلی آن یعنی اشعار و اغانی عربی، به کرات از زنان یاد شده است. با اینکه شاید الاغانی از معدود آثاری باشد که در مواضع متعدد از زنان شاعر و فصیح و آوازخوان به نیکی یاد کرده،[68] اما او هم از ضعف عقل و رقت قلب زنان به عنوان کاستیهای زنانه یاد کرده است. در الاغانی این نکته بارز است که در میان مردمان سده چهارم، معمولا ویژگیهای جسمانی زنان، معیار توصیف آنها بوده است.[69] همچنین زنان در کنار مساکین، جزو طبقات ضعیف و قابل ترحم به حساب میآمدهاند[70] و شاید همین نگاه حاشیهای و جنسی به زن سبب میشده تا برخی مردان به اختیار زنان پرشمار از آزاد و کنیز روی آورند چنانکه در الاغانی به مردانی که بیش از 89، 93 و ...زن داشتهاند، اشاره شده است.[71] ابوالفرج اصفهانی نیز به نقل از حکما به مردان توصیه میکند که در «خصومتهای زنانه» وارد نشوند[72] و زن را شیطان، گیاه تلخ و گرفتاری بزرگی که خلاصی از آن ممکن نیست، توصیف کرده است.[73] موضوع تبعیت مردم بصره از عایشه در الاغانی هم بازتاب یافته و بر اساس گزارشی چنین فهمیده میشود که نه تنها در میان شیعیان بلکه بعدها در میان مخالفان سیاسی خاندان زبیر هم، پیروی از عایشه در جنگ جمل، همواره به عنوان یکی از مطاعن ذکر میشده[74] و پیروی از زنان را ننگ میشمردهاند؛ چنانکه از مجموعه روایتهای این اثر پیداست، ذهنیت عمومی درباره زنان همان ذهنیت رایج نکوهشگرانه است.
ماوردی (متوفی، 450) در ادب الدنیا و الدین[75] حکایت جالبی آورده است که فضای فرهنگی اعراب صدر اسلام و پس از آن ذهنیت عصر خود را به خوبی نشان میدهد؛ خلیفه دوم شنید که زنی در اوصاف زنان شعری میخواند که: «إِنَّ النِّساءَ رَیاحینُ خُلِقْنَ لَکُم وَ کُلُّکُم یَشْتِهَی شَمَّ الرَّیاحینِ»[76] عمر پاسخ داد: «إِن النِّساءَ شَیاطِینُ خُلِقْنَ لَنا، نَعُوذُ بِاللّه مِنْ شَرِّ الشَّیاطِینِ».[77] این دیدگاه ریشه در باوری بینالنهرینی-یهودی دارد که داستان خلقت را از آفرینش آدم و لیلیث[78] آغاز میکند. طبق این افسانه لیلیث زن اول آدم زنی دیوسیرت بود که همدست شیطان شد و غرور پیشه کرد و نخواست که مطیع آدم باشد و چون پارهای آتش از دست او گریخت.[79] روایت پسینی داستان خلقت و آفرینش آدم و حوا هم در بسیاری از تفاسیر مبتنی بر اغواگری حوا در خوردن میوه ممنوعه و رانده شدن از بهشت است. به نظر میرسد این روایات مختلف که ریشه در اسطورههایی کهن داشته حتی بیش از قصص قرآن در میان اعراب مسلمان شهرت و رواج اثر داشته است چنانکه در برخی کتب متقدم امثال عرب[80] نیز زنان ریسمان شیطان[81]خوانده شدهاند.
فضای فکری و فرهنگی عراق بهویژه بغداد و بصره در سدههای چهارم و پنجم در کتاب ادب الدنیا و الدین ماوردی به خوبی بازتاب یافته است. در این فضای فرهنگی زنان گروههای پردهنشین معرفی شدهاند که نقل و «میوه محافلشان بدگویی درباره دیگران» است (الغیبةُ فاکهةُ النِّساءِ)[82] و فقط با هدف فرزندآوری باید به آنها نزدیک شد و نمیتوان از آنها انتظار کارهای مهم و بزرگ داشت.[83] نکته قابل تأمل این است که دو جمله مشهوری که در نهجالبلاغه آمده «المَرأَةُ رَیحانةٌ و لَیْسَت بِقَهرمانةٍ»؛[84] «اِیّاکَ و مُشاورةَ النساء فان رایهن الی الأَفْنِ و عَزمهُنَّ الی الوَهْن»[85] در اینجا هم به نقل از «برخی از حکما» تکرار شده، ولی از امام علی(ع) یاد نشده است.
از متون سده پنجم در تاریخ بغداد خطیب بغدادی (متوفی، 463) نیز همین ذهنیتهای ملامتگرانه درباره زنان به وفور هست: علاوه بر نقل قولهایی از پیامبر(ص)، ازجمله اینکه کمترین ساکنان بهشت را زنان تشکیل میدهند[86] و اینکه فتنهای ویرانگرتر از زنان برای مردان نیست،[87] از بزرگان و ادیبان هم شواهدی آورده که همگی تکرار مضامینی نکوهشگرانه درباره زنان است، مانند اینکه زنان ترسناکترین موجودات[88] یا زنجیریاند که خلاصی از آن ممکن نیست،[89] و در کنار مرگ و نیازمندی، زنان بزرگترین موجبات غم و اندوه هستند.[90]
نمونه دیگر ابومنصور ثعالبی است که در الاعجاز و الایجاز سخنانی از بزرگان و حکما درباره زنان آورده است که مانند دیگر متون سدههای میانه، بازتابدهنده ذهنیات رایج زمانه است. او از زبان اسکندر مقدونی به جواز اختیار کردن زنان متعدد برای فرزندآوری بیشتر اشاره کرده و نیز این حکمت را به او منتسب کرده که برای مردی که بر مردان چیره میشود شایسته نیست که مغلوب زنان گردد.[91] ثعالبی قصد داشته سخنان مشاهیر جهان درباره زنان را در این فقره از کتابش گرد آورد اما جالب است که در کنار این نقل قولهای متعدد به اقوال منسوب به امام علی(ع) اشارهای نکرده است.
نوع ادبی امثال عرب و کتب الاوائل از جمله امثال العرب مفضل ضبی ) متوفی، 168)، الامثال زید بن رفاعی (متوفی،373) و الاوائل ابوهلال عسکری (متوفی، 295) هم آکنده از ضربالمثلها و عبارات تحقیر آمیز و نکوهشگرانه درباره زنان است. گریه زنانه از سر حیله و مکر و نیز دستیاری شیطان و نقصان عقل از پربسامدترین این مضمونهاست.[92]
این مضمونها در متون مختلف به کَرّات اشاره شده است و نزد دانشوران مسلمان عمومیت دارد؛ حتی مورخی چون مسکویه رازی که به روایتهای عقلمدار و روشی معتدل در نگرشهای تاریخی شهرت یافته، از این ذهنیت فراگیر مستثنی نیست، چنانکه بارها نکوهیدن مشورت با زنان در گزارشهایش بازتاب یافته است.[93] حتی گاه برخی از جملات منسوب به امام علی(ع) در متون دیگر به دیگر مشاهیر مسلمان منسوب شده است. از جمله موضوع شرارت زنان (المرأةُ شرٌّ کلها..) را ثعالبی به مامون نسبت داده است.[94] نیز مضمون منع مشورت با زنان و جمله مشهور «ایَّاکَ و مشاورةَ النساء فان رایهن الی افن ...» را بلاذری[95] به اَکثَم نامی از مشاهیر عرب نسبت داده است.
چنانکه پیداست در بیشتر این متون نگاه ملامتگرانه درباره زنان غلبه دارد.[96] هر چند از معدود زنان شاخصی چون سکینه، بنت حسین بن علی علیه السلام، یا برخی از دختران و زنان خلفای عباسی که به زهد یا فضل و علم شهره بودهاند هم در این منابع یاد شده است.[97]
دیدگاههای شارحان نهجالبلاغه درباره زنان
ذهنیت ابن ابیالحدید (متوفی، 656) در شرح نهجالبلاغه هم خواندنی و بسیار راهگشا و نشاندهنده ذهنیات رایج درباره زنان در سده پنجم است. ابن ابیالحدید از دیدگاه سقراط درباره زنان مطلع بوده و در تفسیر حکمت 59 نوشته است: «از سقراط پرسیدند، کدام حیوان زیباتر است؟ گفت: زن»[98] و «حکیمی معلمی را دید که به دوشیزهای نوشتن میآموزد، گفت بدی بر بدی میافزایی».[99] این عبارات به عنوان عبارات حکمتآمیز در میان مسلمانان شهرت داشته است. همچنین ابن ابیالحدید هم مانند بسیاری دیگر که ذکرشان گذشت، زنان را سلاح شیطان نامیده است.[100]
از دیگر شارحان نهجالبلاغه، ابن میثم بحرانی (متوفی، 679 یا 699) است که بررسی دیدگاه وی نیز حاکی از نکات مهمی درباره ذهنیت عموم مسلمانان درباره زنان است. به نوشته ابن میثم «چون گفتار و اندیشه زنان در میان عرب و دیگر خردمندان به دلیل ضعف اندیشه و کمی عقلشان نکوهیده بود، امام علی(ع) مردم بصره را به سبب پیروی از یک زن نکوهش کرده است». ابن میثم در تکمیل بحث به حدیثی از پیامبر درباره نقصان عقل زنان نیز اشاره کرده و مینویسد: «کسی که با آنها مشورت کند یا بیعت کند از زنان در رأی ضعیفتر است؛ زیرا هر پیرو از راهنمای خود در عقل کمتر است و بنابراین توبیخ مردم بصره به سبب اینکه لشکر و یار زن بودهاند، بهجا و زیباست».[101] ابن میثم در توضیح نقص عقل زنان نوشته است: دلیل این نقصان دو چیز است: اول علت درونی و داخلی نقصان عقل زنان به لحاظ سرشت و خلقت آنهاست و دیگر علت بیرونی یعنی معاشرت کم آنها با اندیشمندان و عقلاست. زنان قوای حیوانی خود را با ریاضت، تضعیف نمیکنند تا قوانین عقل را در تنظیم کار معاش و معاد به همراه داشته باشند. بدین جهت است که حکم قوای حیوانی در آنها بر حکم قوای عقلانی شان غلبه دارد؛ زنها رقیق القلب، گریان، حسود، لجوج، گناهکار، زاریکننده، وقیح، دروغگو و مکارترند و بیشتر فریب میخورند و بیشتر امور جزیی را پیگیری میکنند. چون زنان دارای صفات فوق هستند حکمت الهی اقتضاء کرده است که برای آنها سرپرست مدبر بگمارد تا امور زندگی آنها را سامان دهد و لذا فرموده است: الرِّجالُ قَوَّامونَ عَلَی النِّساءِ [102]... و به دلیل همین مکرپذیری و کم خردی و دارا بودن نیروی شهوانی، پوشاندن بدن و حجاب بر آنان واجب شده است.[103] به نوشته ابن میثم، «از آنجا که لازمه نقص ایجاد شر است، امام علی(ع) به دوری گزیدن از زنها دعوت کرده است».[104] به تعبیر وی «مرد باید در هر حال تسلط خود را بر زن حفظ کند و فاصله لازم را با او نگاهدارد؛ زیرا که اکرام زنان خود نوعی شهوتپرستی و دخول در شر است. اکرام زیاد باعث میشود که زن جرات پیدا کند و از مرد بخواهد که به گشت و گذار بپردازند و زن بخواهد زیور و تجملات خود را به رخ دیگران بکشاند ...در این صورت است که عقل مرد مغلوب شهوت زن میشود».[105] او در جای دیگری که بحث کمعقلی بافندگان (حائک) مطرح است، دیگر بار در شرح مطلب، موضوع نقص عقل زنان را پیش میکشد. به نوشته او «از امام جعفر صادق(ع) روایت شده که عقل چهل معلم، برابر عقل یک بافنده است و عقل یک بافنده به اندازه عقل یک زن است و زن هم اصلا فاقد عقل است».[106] همو میافزاید: کمعقلی بافندگان به سبب معاشرت آنها با افراد کمعقلی چون زنها و کودکان است و هر که با این گروهها سر و کار داشته باشد در ضعف رأی و نقص عقلش جای شک نیست[107] و مردمی که در کار خود به زن تکیه کنند، پیروز نمیشوند.[108] درباره ضعف ایمان زنان و نقص عبادات آنها در دوره حیض ماهانه، معتقد است که چون در این دوره زنان ناپاکاند، شایسته نیست که با ناپاکی فراروی حضرت سبحان به عبادت ایستند.[109] همچنین در توجیه نقص میراث زنان مینویسد: زنان واجب النفقهاند و در حقیقت مثل خدمتگزاری برای مردان به حساب میآیند.[110] همو در جای دیگر طبیعت زنها را آمیخته به مکر و فریب دانسته[111] و آنان را مسبب بسیاری از کینهها و دشمنیها در میان مردم میداند و در این باره به نقل از برخی حکماء نوشته است: «اگر در دنیا دشمنی و کشمکشی یافتی که به سبب زن پدید نیامده باشد، سپاس خداوند را به جای آور که این امری بس شگفت است».[112] همو در تفسیر نامه امام علی(ع) به امام حسن(ع) در اطلاق تعبیر «ریحانه» به زنان نوشته است: «از آنجا که زن مورد کامیابی و بهرهبرداری است و برای حکمرانی و تسلط آفریده نشده است، امام لفظ ریحانه به معنی گیاه خوشبو را به کار برده است ... شأن زن فرمانبری است و زن به سبب نقصان غریزی و کاستی فکری، شایستگی تکریم ندارد».[113] ابن میثم درباره شر بودن زن معتقد است که شرارت زن هم به سبب هزینهای است که بر مرد تحمیل میکند و هم به سبب کامبخشی اوست که باعث دوری مرد از خدا و غفلت از بندگی او میگردد. به تعبیر وی انگیزههای بدی خود بد هستند هر چند که عَرَضی باشند.[114]
در دیگر شروح بر نهجالبلاغه نیز بیشتر این مضامین تکرار شده است.[115]
نتیجه
در این پژوهش صرفنظر از پیشفرضهای دینی و ارزشگذارانه نظیر حرمت و جایگاه زن در اسلام و لزوم مطابقت سخنان علیبن ابیطالب(ع) با اصول اسلامی و سنت نبوی، از منظری بروندینی و بر اساس روشی متنمحور، گزارههای مربوط به زنان در نهجالبلاغه با دیگر متون ادبی و تاریخی مقایسه شده است. با اینکه دیدگاهها و ذهنیتهای نکوهشگرایانه درباره زنان در نگاه عربی و نیز نگاه بینالنهرینی از سابقهای کهن برخوردار است، اما با بررسی عبارات و مضامین نهجالبلاغه و تطبیق آن با مضامین و گزارههای دیگر متون ادبی و تاریخی سده چهارم به بعد، شباهت و قرابت بسیاری میان این دیدگاهها مشاهده میشود. در حقیقت ذهنیتهای رایج درباره زنان در سدههای چهارم تا هفتم (مقطعی که به طور خاص در این نوشتار بررسی شده) با گزارههای نهجالبلاغه کاملا قابل تطبیق و سازگار است.
از نتایج این پژوهش برای مطالعات آتی طرح این پرسش است که این ذهنیات عمدتا بدبینانه سدههای اولیه و میانه اسلامی درباره زنان از چه سرچشمههای فکری و فرهنگی نشأت گرفته است؟ در پاسخی اجمالی به این پرسش علاوه بر سرچشمههای کهن دینی و بومی، به دو سرچشمه مهم اثرگذار در قوام گرفتن این اندیشهها باید توجه کرد:
1-تجربیات اجتماعی و کنشهای زنان در این ادوار: برای تحقق این پژوهش و استنباط دقیقتری از فعالیتها و نحوه کنشگری زنان باید به منابعی مراجعه کرد که با نگاهی عینی و به دور از کلیگویی و نگرش قالبیِ تعمیمیافته در متون ادبی به مسأله زنان پرداخته باشند. آشکار است که متن مستقلی در این باره در دست نیست، اما متونی از سنخ کتب جغرافیا و نوشتههای سیاحان و جغرافینویسان مسلمان که با نگاهی مردمشناسانه به گروهها و طبقات مختلف جوامع از جمله زنان نگریستهاند، برای دستیابی به پاسخ این پرسش از اهمیت بسیار برخوردار است. متونی چون آکام المرجان منجم، صورة الارض ابن حوقل، احسن التقاسیم مقدسی، البلدان ابن فقیه، حدود العالم و... حاوی بیشترین دادههای مرتبط به زنان، درباره نحوه ازدواجها و رسوم مربوط به آن، فرزندآوری و نحوه پوشش زنان در مناطق مختلف است. در کنار این جنبههای عام، سخن از رواج فساد و زنا و نقش تخریبی زنان در برخی از جوامع نشاندهنده بخشی از کنشهای زنانه است. در ارتباط با مشاغل زنان که شاید بیش از جنبههای دیگر بتواند نقش آنها را در اجتماع نشان دهد، حرفههایی بسیار ابتدایی در حد میوهچینی و کار در شالیزار یا فروش میوههای فصلی در برخی نواحی در این منابع دیده میشود. در این منابع بهندرت از صفات برجسته یا فعالیتهای اثرگذاری یاد میشود. در سراسر این متون تنها نام معدودی از زنان آن هم شخصیتهایی قرآنی مثل آسیه و مریم و هاجر و یا زنانی از خاندان پیامبر چون سکینه بنت حسین بن علی علیهالسلام به عنوان چهرههای شاخص زنان یاد میشود و اینها همه نشاندهنده فقدان تجربه اجتماعی درخشان و در خور ستایش زنان در این جوامع اسلامی است.
درباره روایات نهجالبلاغه درباره زنان هم برخی از نویسندگان و متفکران مسلمان به همین نقص تجربه زیسته اجتماعی زنان اشاره کردهاند؛ برای مثال از نگاه محمد عبده مسؤولیتهای ابتدایی زنان در نگهداری از کودکان و محدود بودن در محیط درون خانه باعث نقصان در عقل اجتماعی زنان شده و نگاهی فراگیر و جهانی است و نمیتواند مختص دیدگاهی شیعی تفسیر و تعبیر گردد.
2- میراث یونانی پس از نهضت ترجمه: برخی از پژوهشگران، نهضت ترجمه در جهان اسلام و برگرداندن علوم و اندیشههای یونانی به عربی را مهمترین مجرای انتقال افکار بیگانه به جهان اسلام دانسته و در این مبحث خاص نیز نگاه مطرح شده در متون اسلامی درباره زنان را به طور مستقیم متأثر از آراء یونانی و فیلسوفانی چون ارسطو میدانند. ارسطو زنان را از دو جهت، یکی به سبب فیزیک تناسلی و دیگر از لحاظ استعدادهای ذهنی و عقلی، ناقص میداند و معتقد است که از این جهات زنان بیشتر به حیوانات شبیه هستند و از حق شهروندی هم برخوردار نیستند. دیدگاههای سقراط درباره زنان هم به صورت کلمات قصار و عباراتی حکمتآمیز در میان مسلمانان شهرت یافته بوده است.
به نظر میرسد این میراث یونانی به طریق اولی به اندیشه غربی هم راه یافته بوده؛ چنانکه در دوران پیشامدرن، اندیشه غربی هم با همین نگرش زنستیزانه قرین بوده است. چنانکه به طرز اهانتبارتری، مشابه همین فضای فکری در میان اندیشمندان بنامی چون کانت، روسو، نیچه، شوپنهاور و ...دیده میشود. به بیان دیگر این ذهنیت بدبینانه مختص جهان اسلام و سدههای آغازین و میانه نبوده و تا پیش از ظهور اندیشههای مدرن و مکاتب اومانیستی و فمینیستی و ... در شرق و غرب، ذهنیتی فراگیر بوده و کاملا عادی تلقی میشده است و گروههای مختلف از عوام و خواص و حتی خود جامعه زنان بر این باورهای کهن معتقد شده بودهاند.
در جهان اسلام هم به تبع غرب تا پیش از رواج یافتن گفتمان مدرن حامی زنان، اصولا نکتهسنجیهایی اینچنین درباره چرایی و چگونگی صدور روایاتی چون گزارههای نهجالبلاغه درباره زنان، مطرح نبوده است؛ برای مثال در ایران، نخستین زمزمههای تعارض میان افکار دینی (سنتی) و دیدگاههای مدرن در مسائل سیاسی و اجتماعی، ازجمله حق رأی زنان مجال بروز یافت. دیدگاههای شاخص دینی و سیاسی چون سید حسن مدرس که در نطق هشتم شعبان 1329در دوره دوم مجلس شورای ملی در مخالفت با حق رای زنان، به فقدان قابلیت و استعداد عقلانی «مستضعفات» اشاره میکند، تنها نمونهای است از انبوه باورهای مشابه در این زمینه، و شاهدی است بر تداوم ذهنیتهای ملامتگرانه و گاه ستیزهجویانه نسبت به زنان تا دوران معاصر.
کتابشناسی
ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، قم، مکتبة آیة الله المرعشی النجفی، 1378ش.
ابن حوقل، محمد، صورة الارض، لیدن، بریل، 1938م.
ابن خلکان، وفیات الاعیان و انباء ابناء الزمان، لبنان، تحقیق احسان عباس، دارالثقافة، بی تا.
ابن راوندی، قطب الدین سعید بن هبة الله، منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغة، چاپ عبداللطیف حسینی کوهکمری، قم، مکتبة آیة الله العظمی المرعشی النجفی، 1406ﮬ.
ابن عبدربة، احمد بن محمد، العقد الفرید، بیروت، دارالکتب العلمیة، بیتا.
ابن فقیه، احمد بن محمد، البلدان، چاپ یوسف الهادی، بیروت، عالم الکتب، 1416ﮬ.
ابن میثم بحرانی، شرح نهج البلاغه، دفتر نشر الکتاب، 1404ﮬ.
ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، بیروت، دار احیاء تراث عربی، 1415ﮬ.
ابومنصور ثعالبی، الاعجاز و الایجاز، قاهرة، مکتبة القرآن، بی تا.
آرام، محمدرضا، حسین آریان، حسین میرزایی نیا، «تحلیل هرمنوتیکی نهج البلاغه، دریچهای به روی انسان معاصر»، فصلنامه پژوهشهای نهج البلاغه، ش21، سال6، 1397ش.
ارسطو، سیاست، ترجمه حمید عنایت، تهران، امیرکبیر، 1364ش.
بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، ذیل کتاب الحیض، بیروت ، دارالفکر، 1401ﮬ.
بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، چاپ سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت، دارالفکر، 1417ﮬ/ 1996م.
بیهقی کیذری، محمد بن حسین، حدائق الحقائق فی شرح نهج البلاغه، قم، موسسه نهج البلاغه، نشر عطارد، 1416ﮬ.
جاحظ، البیان و التبیین، بیروت، دار و مکتبة هلال، 1423ﮬ.
همو، البخلاء، بیروت، دار و مکتبة هلال، 1419ﮬ.
همو، البُرصان و العُرجان و العُمیان و الحُولان، بیروت، دارالجیل، 1410ﮬ.
همو، البغال، بیروت، دار و مکتبة هلال، 1418ﮬ.
جعفری، محمد تقی، ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1376ش.
حدود العالم من المشرق الی المغرب، چاپ یوسف الهادی، قاهرة، دارالثقافیة للنشر، 1423ﻫ.
حنفی، حامد، یادنامه نخستین کنگره هزاره نهج البلاغه، تهران، 1360ش.
خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1417ﮬ.
دشتی، محمد، روشهای تحقیق در اسناد و مدارک نهج البلاغه، قم، نشر امام علی علیه السلام، 1368ش.
دینوری، احمد بن داود، الاخبار الطوال، چاپ عبدالمنعم عامر، قم، منشورات الرضی، 1368ش.
ذهبی، شمس الدین محمد، میزان الاعتدال ، بیروت، چاپ علی محمد البجاوی، دارالمعرفة، 1382ﮬ.
زید بن رفاعی هاشمی، الامثال، دمشق، دار سعد الدین، 1423ﮬ.
سلیمی، حسن، «ارزش و حقوق زنان از دیدگاه علی(ع)»، مجموعه مقالات دانشگاه علامه طباطبایی، ش 160، 1380ش.
شفیعی، سعید، «نهج البلاغه و نقد تاریخی، پژوهش موردی: وجود و عدم»، پژوهشهای قرآن و حدیث، سال 50، ش 2، پاییز و زمستان 1396.
شوقی ضیف، الفن و مذاهبة فی النثر العرب، قاهرة، دارالمعارف، 1960م.
صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم، الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعة، قم، مکتبة مصطفوی، 1368ش.
صفدی، خلیل بن ایبک، الوافی بالوفیات، بیروت، چاپ احمد ارناووط و ترکی مصطفی، دار احیاء التراث، 1420ﮬ.
صولی، ابوبکر، الاوراق قسم اخبار الشعراء، قاهرة، شرکت امل، 1425ﮬ.
طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دارالتراث، 1967م.
عبده، محمد، شرح نهج البلاغه، دار احیاء الکتب العربیة، بیتا.
عسکری، ابوهلال، الاوائل، طنطا، دارالبشیر، 1408ﮬ.
عمر فروخ، تاریخ الفکر العربی الی ایام ابن خلدون، بیروت، دارالعلم للملایین، 1983م.
غزالی، محمد بن محمد، احیاء العلوم، چاپ حافظ عراقی و عبدالرحیم بن حسین، دارالکتاب العربی، بی تا.
فتاحی زاده، فتحیه، رسولی، محمدرضا و حاتمی راد، الهه، «تأملی در روایات نهج البلاغه در نکوهش زن»، فصلنامه پژوهش نهج البلاغه، سال 2، ش 6، تابستان1393.
قیومی بیدهندی، مهرداد و نازنین شهیدی، «رویکرد تاریخ فرهنگی و امکان و فواید آن در معماری ایران»، مطالعات تاریخ فرهنگی، دوره 5، ش 17.
گراهام، آلن، بینامتنیت، ترجمه پیام یزدانجو، تهران، نشر مرکز، 1385ش.
ماوردی، ابوالحسن، ادب الدنیا و الدین، بیروت، دارمکتبة هلال، 1421ﮬ.
مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، قم، موسسة دارالهجرة، 1409ﮬ.
مسکویه رازی، ابوعلی، تجارب الامم، چاپ ابوالقاسم امامی، تهران، سروش، 1379ش.
مفضل ضبی، امثال العرب، بیروت، دار مکتبة هلال، 1424ﮬ.
مفید، محمد بن محمد، الجمل و النصرة لسیدالعترة فی حرب البصرة، قم، مرکز النشر التابع لمکتب الاعلام الاسلامی، 1371ش.
مقدسی، محمد بن احمد، احسن التقاسیم فی معرفة الاقالیم، ترجمه علینقی منزوی، تهران، کومش، 1385ش.
مکی، ابوطالب، قوت القلوب، بی نا، 1417ﮬ.
منجم، اسحق بن حسین، آکام المرجان فی ذکر المدائن المشهورة فی کل مکان، بیروت، عالم الکتب، 1408ﮬ.
نامور مطلق، بهمن، درآمدی بر بینامتنیت: نظریهها و کاربردها، تهران، 1390ش.
نهج البلاغة، چاپ صبحی صالح، موسسة دارالهجرة، قم، 1414ﮬ.
Aristotle, Politics, trans. H. Rackham, London, Loeb Classical Library and Harvard University Press, 1932.
Amina Inloes, "Was Imam Ali a Misogynist? The Portrayal of Woman in Nahj-al Balaghah and Kitab Sulaym ibn Qays", Journal of Shi’a Islamic Studies, Summer 2015, vol.VIII, no.3.
Kristeva, J.Semiotics, "A Critical Science and/or a Critique of Science", The Kristeva Reader, t., Ed. Toril Moi, Oxford, B.BlackWell.
Scholem, Gershom, "Lilith", Encyclopedia Judaica, USA, Macmillan, 2007.
[1]. تاریخ دریافت: 26/11/1397؛ تاریخ پذیرش: 15/12/1397
[2]. رایانامه(مسؤول مکاتبات): n_zeilabi@sbu.ac.ir
[3]. رایانامه: m_mohases@sbu.ac.ir
[4]. فتاحی زاده، رسولی و حاتمی؛ Amia, 325-365 .
[5]. سده هفتم پایان این گفتمان ملامتگرانه درباره زنان نیست. مضمونهای مشابه در نکوهش زنان تا سدههای بعد تا قبل از پدیدار شدن ارزشهای مدرن در شرق و غرب جهان متداول بوده است و همچنان هم در جوامع سنتی دیده میشود. حتی خواص و فیلسوفان هم از غلبه پارادیمی این اندیشه مستثنی نبودهاند. مثال قابل توجه اندیشههای ملاصدرا در بخشی از الحکمه المتعالیه (7/137) است که زنان را در عداد حیواناتی که برای انتفاع مردان آفریده شده قرار داده و در پی او ملاهادی سبزواری در تعلیقه بر اسفار، به روشنی این ذهنیت را در همان منظومه فکری تفصیل داده است؛ با این حال در این نوشتار برای محدود کردن دامنه پژوهش، تنها برشی از این سیر طولانی که به عصر تدوین نهجالبلاغه نزدیکتر باشد، انتخاب شده است.
[6]. فتاحی زاده، رسولی و حاتمی راد.
[7]. Amina Inloes, 325-365.
[8]. این پیشفرض بر اساس سیاق متن در کتاب سلیم محل مناقشه بسیار است.
[9]. برای نمونه نک. محمدرضا آرام و دیگران، 30. در این مقاله نویسندگان ایده اصلی کار خود را بر کاربست روش هرمنوتیکی در تحلیل نهجالبلاغه استوار ساختهاند. از منظر محققان این مقاله، تاریخ و جغرافیای سخن، نقش بسیار مهمی در بیان سخن دارد و شناخت آنها در فهم سخن بسیار مؤثر است و هر سخنی (جز سخن خداوند) تحت تأثیر فرهنگ و شرایط تاریخی و اجتماعی و سیاسی است؛ لذا امام علی(ع) نیز از این امر مستثنا نیست. هرچند این مقاله بیشتر در حد طرح مسأله باقی مانده و بیشتر تأکید بر روش هرمنوتیکی و کیفیت نظریه شلایر ماخر است و به متن نهجالبلاغه و چالشهای پیرامون آن که با استفاده از این روش میتوانست به خوانشی نو منتهی شود، نپرداخته است.
[10] . سلیمی، 75-92.
[11] . برای توضیح بیشتر در این باره نک. قیومی بیدهندی و نازنین شهیدی، 87-107.
[12] .Clifford Geertz
[13]. نک. نامور مطلق، 27-30؛ گراهام، صفحات متعدد؛ Kristeva, J., 37 .
[14]. سلیمی، 76.
[15]. حنفی،321-329.
[16]. ابن خلکان، 3/313.
[17]. ذهبی، 3/124.
[18]. صفدی، 20/231.
[19]. شوقی ضیف، 62.
[20]. عمر فروخ، 187-188.
[21]. شفیعی، سعید، 269.
[22]. جعفری، 11/287-302.
[23]. فتاحی زاده، رسولی و حاتمی راد، 41.
[24]. Inloes, 328.
[25]. صبحی صالح، خطبه 80، 105-106.
[26]. ترجمه نهج البلاغه، آیتی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران، 1378.
[27]. صبحی صالح، خطبه 153، ص 215.
[28]. صبحى صالح ، نامه 31، ص405.
[29]. خطبه 156، ص 214-215.
[30]. خطبه 13، ص55.
[31]. حکمت 234، ص509.
[32]. حکمت 238، ص510.
[33]. حکمت 61، ص479.
[34]. حکمت 124، ص491؛ علاوه بر موارد بالا، گزارههای مرتبط دیگر اینهاست:
وَ قَالَ (علیهالسلام) یَأْتِی عَلَى النَّاسِ زَمَانٌ لَا یُقَرَّبُ فِیهِ إِلَّا الْمَاحِلُ وَ لَا یُظَرَّفُ فِیهِ إِلَّا الْفَاجِرُ وَ لَا یُضَعَّفُ فِیهِ إِلَّا الْمُنْصِفُ یَعُدُّونَ الصَّدَقَةَ فِیهِ غُرْماً وَ صِلَةَ الرَّحِمِ مَنّاً وَ الْعِبَادَةَ اسْتِطَالَةً عَلَى النَّاسِ فَعِنْدَ ذَلِکَ یَکُونُ السُّلْطَانُ بِمَشُورَةِ النِّسَاءِ وَ إِمَارَةِ الصِّبْیَانِ وَ تَدْبِیرِ الْخِصْیَانِ (صبحی صالح، حکمت 102، ص 485). «بر مردم روزگارى مىآید که مقرّب نبود، مگر سخن چین و خوش طبع؛ به شمار نیاید، مگر تبهکار؛ و مردم منصف را ناتوان خوانند و صدقه را غرامت شمارند و صله رحم را منت نهادن و عبادت را برترى فروختن بر مردم. در این حال، حکومت، با مشورت زنان بود و امارت از آن خُردان و تدبیر کارها به دست خواجگان».
لَا تَهِیجُوا النِّسَاءَ بِأَذَىً وَ إِنْ شَتَمْنَ أَعْرَاضَکُمْ وَ سَبَبْنَ أُمَرَاءَکُمْ فَإِنَّهُنَّ ضَعِیفَاتُ الْقُوَى وَ الْأَنْفُسِ وَ الْعُقُولِ إِنْ کُنَّا لَنُؤْمَرُ بِالْکَفِّ عَنْهُنَّ وَ إِنَّهُنَّ لَمُشْرِکَاتٌ وَ إِنْ کَانَ الرَّجُلُ لَیَتَنَاوَلُ الْمَرْأَةَ فِی الْجَاهِلِیَّةِ بِالْفِهْرِ أَوِ الْهِرَاوَةِ فَیُعَیَّرُ بِهَا وَ عَقِبُهُ مِنْ بَعْدِهِ.[34] (صبحی صالح، ص 373). «زنان را میازارید و آنان را به خشم میاورید، هرچند، آبروى شما بریزند یا امیرانتان را دشنام دهند. که زنان به جسم ناتواناند و به نفس و عقل ضعیف. حتى در زمانى که زنان مشرک بودند، ما را گفته بودند که از آنان دست باز داریم. در زمان جاهلیت، رسم بر آن بود که اگر مردى با سنگ یا چوبدستى به زنى تعرض مىکرد او را و فرزندانش را، که پس از او مىآمدند، عیب مىکردند و سرزنش مىنمودند.
[35]. فتاحی زاده، رسولی، حاتمی راد، 41؛ نیز نک. . Inloes, 335
[36]. نک. همانجاها.
[37]. بخاری، 1/6، ذیل کتاب الحیض.
[38]. 2/522.
[39]. 4/127.
[40]. 311، به نقل از دشتی، 276.
[41]. 3/279.
[42]. 337- 339، به نقل از دشتی همانجا.
[43]. 320، به نقل از دشتی، همانجا.
[44]. 3/344؛ دشتی، 357.
[45]. 153.
[46]. 2/368.
[47]. 4/170.
[48]. مفید، 407، به نقل از الجمل واقدی.
[49]. این عبارت در میان اعراب هم ضرب المثلی رایج است: اِمشِ وَراءَ الاَسَدِ و لا تَمشِ وَراءَ المراةِ (ماوردی، 171).
[50]. جاحظ، البخلاء، 204.
[51]. همو، البُرصان و العُرجان و العُمیان و الحُولان، 352، 558؛ البیان و التبیین، 3/81.
[52]. همو، البخلاء، 212-213.
[53]. همو، البخلاء، 147؛ الحیوان، 1/90.
[54]. همو، البغال، 92، 93.
[55]. همو، البیان و التبیین، 2/38.
[56]. همو، البغال، 104.
[57]. همو، البرصان و العرجان، 263؛ البیان و التبیین، 3/216.
[58]. همو، البیان و التبیین، 1/233. البغال، 103، الحیوان، 1/75؛ البرصان و العرجان، 219- 220.
[59]. همو، الحیوان، 1/89.
[60]. همان، 1/90.
[61]. همان، 3/259.
[62]. همان، 5/163.
[63]. جاحظ، البخلاء، 75؛ البیان و التبیین، 1/209، 2/48، 53؛ الحیوان، 4/361.
[64]. البیان و التبیین، 1/209.
[65]. همان، 2/132؛ 3/ 106.
[66]. همان، 3/ 308.
[67]. همان، 2/23، 26. «... اتقواالله فی النساء و استوصوا بهن خیرا، فانهن عندکم عوان لایملکن لانفسهن شیئا، اخذتموهن بأمانة الله و استحللتم فروجهن بکلمة اللّه...».
[68]. برای مثال نک. ابوالفرج اصفهانی، 1/293؛ 2/140، 383؛ 8/380، 456؛ 9/143؛ 11/137؛ 12/368، 395؛ 16/496؛ 20/266، 379.
[69]. 2/409-410.
[70]. 6/525.
[71]. 16/326.
[72]. 13/31.
[73]. 16/328، 423.
[74]. 15/23.
[75]. ماوردی، 171.
[76]. زنان گیاهان خوشبویی هستند که برای شما آفریده شدهاند و همه شما به این بوهای خوش تمایل دارید.
[77]. زنان شیاطینی هستند که برای ما آفریده شدهاند و پناه میبریم به خدا از شر این شیاطین.
[78]. Lilith
[79] .Scholem, 17-19.
[80]. برای مثال نک. زید بن رفاعی هاشمی، الامثال، 1423.
[81]. النساء حبائل الشیطان.
[82]. 275.
[83]. 174.
[84]. 174؛ ابن ابی الحدید ( 6/107) هم عبارت «انما المراة ریحانه و لیست بقهرمانة» را به دیگر مشاهیر عرب هم نسبت داده است.
[85]. 310.
[86]. خطیب بغدادی، 5/367، 431؛ 9/88.
[87]. 12/325؛ 20/30؛ نیز نک. 14/80.
[88]. 2/145.
[89]. 2/396.
[90]. 12/121.
[91]. ابومنصور ثعالبی، 55.
[92]. برای مثال، مفضل ضبی، امثال العرب، 145، 149؛ زید بن رفاعی هاشمی،31، 87، 190؛ عسکری، ابوهلال،71، 399؛ نیز نک. صولی، 2/157.
[93]. مسکویه رازی، 3/407؛ 4/67، 273؛ 6/455.
[94]. الاعجاز، 85.
[95]. بلاذری، انساب الاشراف، 13/76.
[96]. برای موارد مشابه درباره مضمونهایی مثل ضعف و حماقت زنان، حیلهگری و ناسپاسی و ... نک. طبری، 8/308؛ دینوری، 82، 99؛ بلاذری، 13/74، 397.
[97]. برای مثال نک. ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، 16/363؛ ابوبکر صولی، 3/55.
[98]. ابن ابی الحدید، 9/163.
[99]. ابن ابی الحدید، همانجا، ذیل حکمت 59.
[100]. ترجمه مهدوی دامغانی، 278.
[101]. ابن میثم، 1/578.
[102]. سورة النساء: 4/34.
[103]. ابن هیثم، 2/482.
[104]. 2/483.
[105]. 2/483.
[106]. 1/643.
[107]. 1/643.
[108]. 3/471.
[109]. 2/481.
[110]. 2/481.
[111]. 2/185.
[112]. 3/472.
[113]. 5/103.
[114]. 5/613.
[115]. برای نمونه نک. بیهقی کیذری، 1/212، 266، 375.